یادداشت مهدی

مهدی

1401/3/30

آورندگان اندیشه خطا: سیری در احوال صادق هدایت و احمد کسروی
        یه نفس خوندم‌ش. باوجودِ این‌که نسبت به این‌قبیل سری‌های انتشاراتِ کیهان، دیدِ خوبی ندارم، و با هم‌این دید هم شروع به خوندن ِ این کتاب کردم، ولی باید بگم که خوش‌م اومد. به‌نظرم مرحوم احسان ِ طبری خوب از پس ِ مسأله و حلاجی و نقادی‌ش براومده. بخش ِ مربوط به کسروی‌‌شو پسندیدم. من جسته‌گریخته، آثار و یادداشت‌های کسروی رو مطالعه کرده‌م. بخشی‌شم به‌حدی مغرضانه و از روی بی‌اطلاعی و بی‌سوادی‌ش نسبت به تاریخ اسلام و مفاهیم ِ کلامی و فقهی ِ شیعه، نوشته شده، که خیلی تعجب کردم هم‌چو اویی تحصیلاتِ طلبه‌گی هم داشته. مثلاً باورش برام سخته کسی خردک اطلاعی از انبوه ِ مستنداتِ الغدیر داشته باشه، و بازم هم‌چو وهابی‌ها توجیه کنه ماجرای «ولی» و غدیر رو.‏ کسروی تو خیلی از نوشته‌هاش یکی به نعل زده یکی به میخ؛ و انگاری راه ِ فرار رو برای خودش باز گذاشته باشه همیشه. عجالتاً عرض کنم خوندن‌شو رها کرده بودم؛ ولی با مطالعۀ این کتاب، رغبت پیدا کردم دوباره سری به کتاب‌هاش و ایده‌هاش بزنم و کامل بخونم‌شون.‏
دربارۀ صادق هدایت هم خوش‌حال شدم وقتی دیدم منکر ِ استعدادِ هنری و نویسندگی ِ او نشده؛ بل‌که بر نوعی از وهم‌گونه‌گی ِ شاعرانۀ آثار ِ صادق هدایت تأکید کرده. و سپس به نقادی ِ نوشته‌هاش پرداخته و بعضی تناقض‌های جالبی هم از او مطرح کرده که برام تازه‌گی داشت. مثلاً این‌که صادق ِ هدایت، در دورۀ آزادی‌های عصر مشروطه، نالانه؛ در دورۀ رضاخانی، هم نالانه؛ تو هند می‌ره، باز نالۀ یأس و افسرده‌گی‌ش بلنده؛ تو فرانسه و اروپا هم باز از این لاکِ یأس و افۀ ناله درنمی‌آد. خب این خیلی خنده‌دار و مضحکه. و این گیری‌یه که تو وجودش رخنه کرده و مریض‌ش کرده؛ وگرنه با تغییر ِ مکان و شرایط و زمان، این‌طور ثباتِ یأس و پوچی و اصرار بر خودکشی در طی ِ چندین سال، مرضه خب.‏ طولانی شد. رها کنم!‏
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.