یادداشت سیده زینب موسوی

این کتاب د
        این کتاب در واقع یه تک‌گوییه. راوی داره داستان زندگیش رو از اول برامون تعریف می‌کنه تا بفهمیم چی شد که الان از ترس جونش تو یه هتل پنهان شده...

و این آدم واقعا موجود عجیبیه، یه نابغه با تخیلی بی‌نهایت. کسی که سرش پر از هزاران ایده و داستانه ولی دقیقا همین تزاحم ایده‌ها باعث می‌شه هیچ‌وقت به فکر نویسنده شدن نیفته. 
در نتیجه چی کار می‌کنه؟ تبدیل می‌شه به یه مرکز توزیع ایده و این بذرهای آماده رو به نویسنده‌ها می‌فروشه...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

شخصیت این آدم از بچگی به مذاقم خوش نیومد. 
خیلی عجیب و غریب و تودار و بسیار بزرگ‌تر از سنش بود.
بزرگ هم که شد همین بود، با این تفاوت که ارتباط با زن‌های بی‌شمار هم بهش اضافه شد.
با این حال، وقتی قضیه خطرناک شد اصلا دلم نمی‌خواست اتفاقی براش بیفته و خودم از این حس تعجب کردم! 

کلا هم نیمهٔ دوم داستان به نظرم واقعا جالب‌تر و پرکشش‌تر از نیمهٔ اولش بود.
و بعد اتفاقات فصل‌های آخر...
پایان کتاب هم باز بود و برخلاف روال همیشگیم از این پایان باز خوشم اومد و انتظارش رو هم نداشتم.

ولی با خودم می‌گم گوردر با این داستان چی می‌خواست بگه؟
چون من از این نویسنده کم نخوندم (با این کتاب، ۷ تا) و تا جایی که یادمه همیشه یه حرف مهمی در مورد زندگی و فلسفه و این‌جور چیزها تو کتاب‌هاش پیدا می‌شد.
ولی در مورد این یکی مطمئن نیستم...

اجرای صوتی کتاب هم خوب بود 👌🏻
      
119

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.