یادداشت ساناز پرچمی کاویانی
1401/9/15
«به آغاز و پایان آدم ها فکر میکنم .به آنها که چه راحت از آنچه می توانستند باشند می گذرند!!!!» (بخشی از کتاب) این کتاب رو چند روز پیش خوندم و خوندنش چند ساعتی بیشتر طول نکشید اما همون چند ساعت برای من پر از سوال و سوال و سوال بود. اینکه چطور می شود جوانی برای حفظ باورهایش از هر آنچه برایش لذت بخش است به راحتی عبور کند،چطور میشود دنیایش با آنچه من تصور میکنم اینقدر متفاوت باشد؟مگر می شود درگیر زندگی بود ولی زندگی را جور دیگری دید؟ مگر می شود این حجم از فداکاری و از جان گذشتگی؟؟ جان بها یک قصه امنیتی کوتاه اما جان دار و پرهیجان است از جوانانی که با زدن به دل خطر ،پیچیده ترین چالش ها را پیش رو دارند و به مبارزه با بی رحم ترین و مکارترین دشمنان دور و نزدیک می روند!! جان بها برایم حس خوب امنیت داشت!!! شروع و پایان:۳۰ خرداد ۱۴۰۰🍀
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.