یادداشت فهیمه
1404/6/31 - 01:57
*خطر فاش شدن داستان* اگر دنبال کتابی میگردید که اثرات منفی خواندن کتابهای زرد را نشانتان بدهد، این کتاب انتخاب درستیست... داستان در مورد اِما بواری، همسر دوم شارل بواری است که سالهای نوجوانیاش را به خواندن داستانهای عاشقانهی آتشین گذرانده و همین مسئله باعث شده انتظاراتی غیرواقعی از عشق و ازدواج داشته باشد. به علاوه اِما دختر خیالپردازی است؛ مجلات روز را میخواند و خودش را در خیابانها و مجالس پاریس تصور میکند. تئاتر میبیند و خودش را در مقام همسرِ هنرپیشهی نقش اول مرد میبیند و ... اِما پیش خودش فکر میکند دنبال عاشق است، اما واقعیت این است که شارل عاشق اِماست، منتها اِما تعریف دیگری از عشق دارد و خودش را بالاتر از آن میداند که یک پزشک سادهی دهاتی عاشق او باشد. اِما یک چنین عاشقی میخواهد: موجودی نیرومند و زیبا، با سرشتی بیباک، سرشار از شور و هیجان و در عینحال ظرافت و لطافت، با قلب شاعر و چهرهی فرشته که چنگی با سیمهایی از مفرغ به دست داشته باشد و رو به آسمان سرودهایی سودایی در وصف زناشویی سر دهد! (این عین کلمات اِماست) پرواضح است که چنین آدمی هرگز در زندگی احساس رضایت و خوشبختی نخواهد کرد. حقش بود که اِما روش سریعتری را برای مرگ انتخاب میکرد، مثلا پریدن از بلندی یا غرق شدن، و چند روز شارل و همه را عذاب نمیداد. حقش بود که قبل از مرگ نامههای عاشقانهاش را میسوزاند و از بین میبرد و شارل را از عذاب کشف حقیقت نجات میداد. ولی اِما با شارل کاری کرد که او به هومه -این مردک عوضی- و خانوادهاش حسادت کند. اِما را نمیتوان بخشید. + من شروع کتاب را دوست نداشتم و چند بار با رسیدن به توصیفات کلاه شارل، کتاب را رها کرده بودم، اما اینبار به خاطر چالش انتشارات نیلوفر ادامه دادم. در کل بعضی توصیفات کتاب برایم ملالآور بود، مثلا همان کلاه شارل یا توصیف مناظر، اما از خواندن بسیاری هم لذت بردم، مخصوصا عروسی اِما. در کل از خواندن کتاب حظ وافری بردم و به همین دلیل از بهخوان و انتشارات نیلوفر بابت این چالش تشکر میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.