یادداشت کسری
1404/1/16
«بازرس» گوگول؛ کمدیای که میخنده، ولی تلختر از تراژدیست «بازرس» یه کمدی نیست؛ یه فریاد عصیانه. گوگول اینجا نه فقط به فساد، بلکه به ذات پوک قدرت میخنده. خندهای که از اعماق دندانقروچهی یه جامعه میاد. این متن اونقدری که آدمو میخندونه، میلرزونه. دقیقاً همون چیزی که یه کمدی اجتماعی باید باشه. فرم؛ کلاسیک، اما زهرآلود نمایشنامه از نظر ساختار، کاملاً کلاسیکه: پنج پرده، وحدت زمان و مکان رعایت شده، شخصیتها منظم میان و میرن. اما این نظم، فقط ظاهر قضیهست. گوگول تو دل این نظم، داره آشفتگی مطلق سیستم حکومتی و انسانی رو نشون میده. همهی آدمها دروغ میگن، همه در حال چاپیدن و چاپیده شدنن، و بدتر از همه اینکه خودشونم نمیفهمن قربانی چه ساختاریان. مضمون؛ دستگاه اداری پوسیده، اخلاق پوسیدهتر گوگول، سیستمی رو به ریشخند میکشه که در اون: مقامدار میترسه، چون خودش دزدتر از همهست مردم رشوه میدن، چون دیگه امیدی به عدالت ندارن یه آدم عادی میتونه با بازیکردن نقش "بازرس"، شهر رو به هم بریزه اینجا گوگول داره میگه: فساد، فقط بالا نیست؛ همهجاست. تو ذهن، تو نگاه، تو رفتار روزمره. شخصیتها؛ تیپ یا تصویر؟ گوگول استاد خلق تیپه. ولی تیپهایی که واقعاً زندهن. شهردار یه نمونهی تمامعیار از مدیر فاسد روسیه تزاریه: ترسو، چاپلوس، بیاخلاق، ولی درعینحال کاملاً واقعی. خلستاکوف، آدمیه که هیچچیز نیست، ولی چون بقیه فکر میکنن یه چیزیه، تبدیل به همهچیز میشه. یه ضدقهرمان کامل. این نقطه قوت بینظیر گوگوله: هیچکدوم از شخصیتها اخلاقی نیستن، ولی همشون آشنان. پایان؛ یک سیلی تمامعیار اون سکانس آخر، وقتی خبر میرسه که "بازرس واقعی" داره میرسه، مثل یه پتک میخوره وسط داستان. تا اینجای کار همه مسخره بودن؛ حالا وحشت میاد. خنده خشک میشه. واقعیت چهرهی واقعیشو نشون میده. فراستیوار بگیم: درام باید بزنه تو صورتت. گوگول اینجا نه فقط سیلی میزنه، بلکه لایهلایه پوست سیستم رو میکنه. جمعبندی: بازرس یه نمایشنامهی طنز نیست؛ یه سند اجتماعیه. گوگول نهتنها طنز رو ابزار نقد میکنه، بلکه اونقدر دقیق و تیز مینویسه که متن بعد از قرنها هنوز زندهست. نویسندهای که میفهمه کِی بخنده، کِی فرو کنه، و کِی بزنه. این یعنی ادبیات با عیار. و این متن؟ عیارش بالاست. سوتفاهم نیست. سیلیه.
(0/1000)
سجاد
1404/1/17
0