یادداشت سهیل خرسند

                گفتار اندر توصیف کتاب
جذاب همانند گلِ دقیقه ۸۶ آقاکریم باقری به استقلال، دوست‌داشتنی همانندِ نیکول کیدمن، کشش فراوان همانند ترکیب پنیر موزارلا با شیرآوران، تلخ و آتشین همانند عرق‌سگیِ سگیِ کوچصفهان و گوارا همانند یک لیوان آب‌جویِ پرکف در یک شب‌ زمستانی در جاده‌هراز...
هووووف، شرمنده چون از این بهتر نمی‌توانستم این کتاب را توصیف کنم.
نخستین کتابی بود که از یوسا می‌خواندم و خواندن او را به پیشنهاد یکی از دوستانم با این کتاب آغاز نمودم که نهایتا تجربه‌ای فوق‌العاده برای من بود و او به واسطه‌ی سبک قلمش و همچنین پرداخت به فرهنگ مردمانش به یکی از نویسندگان مورد علاقه‌ام تبدیل گشت، چون من عاشق خواندن فرهنگ‌های مختلف در قالب داستان هستم.
گفتم فرهنگ اجازه بدهید شما را مهمان بریده‌ای از کتاب کنم:
"لیتوما از مردهایی که سر میز مجاور نشسته بود پرسید: شماها به آل عقیده دارید؟
یکی‌شان به حرف آمد: ما چه می‌دانیم، شاید.
بعد، دیگری که کلاه ایمنی به سر داشت، گفت: من عقیده دارم. وقتی این‌همه آدم از آن حرف می‌زنند لابد یک چیزی هست."

هشدار نامه
پیش از هر نقل و سخن، لازم است عرض کنم که داستان این کتاب ادامه‌ی داستان کتاب «کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» می‌باشد و من متاسفانه از این نکته اطلاع نداشتم و دوستی که من را تشویق به یوسا خوانی کرد نیز به من چیزی در این مورد نگفته بود. درست است که در طول خواندنش احساس نکردم به کتابی نیاز دارم اما از آنجایی که شخصا حساسیت زیادی روی ترتیب داستان‌ها و کتاب‌ها دارم به همین منظور به شما هشدار می‌دهم اگر مثل من تمام جزئیات برایتان مهم است، ابتدا به سراغ آن کتاب بروید.

گفتار اندر داستان کتاب
گروهبان لیتوما شخصیت اول کتاب به همراه معاونش توماس در پاسگاهی در یکی از کوهستان‌های دورافتاده‌ی پرو مشغول انجام وظیفه است.
ماجراهای پروژه‌ی راه‌سازیِ نیمه‌کاره، غیب شدنِ مرموزِ سه مرد به نام‌های «دمتریو، کاسیمیرو و پدریت»، خاطراتِ گذشته‌ی توماس به همراه توصیفات نویسنده از سیاست، فرهنگ و عقاید مردمانِ بومیِ کشورش که گاه جشن و سرور است و گاه آشوب و خشونت، خمیرمایه‌ی داستان است.
تکرار می‌کنم که من یوسا را نمی‌شناختم و پس از این کتاب او را اینطور شناخته‌ام که او نویسنده‌ای نیست که در کتابش به موضوعی ورود و یک خط داستانیِ مشخص را تا انتها دنبال کند بلکه چند داستان را همزمان با سبکِ دوست‌داشتنیِ سیال ذهن به پیش می‌برد.

پند نامه
هر کسی با رقصیدن و عرق خوردن، سیر و سفر نمی‌کند، فقط بهترین آدم‌ها. آدم باید خودش بخواهد، باید غرور و خجالتش را بگذارد کنار، باید از آن برجی که آدم‌ها می‌روند و بالاش می‌نشینند، بیاید پایین. آن آدمی که دل به خواب نمی‌دهد، خودش را فراموش نمی‌کند، یا غرور و خودپسندی‌ش را کنار نمی‌گذارد، آن آدمی که وقتی می‌رقصد خودش رقص نمی‌شود یا وقتی می‌خواند خودش موسیقی نمی‌شود و وقتی عرق می‌خورد خودش مست نمی‌شود، این آدم از توی زندان در نمی‌آید، سیر و سفر نمی‌کند، توی جلد حیوان خودش نمی‌رود، بالا نمی‌رود تا تبدیل به روح. این‌جور آدمی زندگی نمی‌کند، خودش نابودی‌ست، یک مرده‌ای است که نفس می‌کشد.

نقل‌قول نامه
"من هر چیزی را باور می‌کنم گروهبان، زندگی کاری کرده که من از هر آدمی توی دنیا زودباورتر شده‌ام."

"انقلاب میلیون‌ها چشم و میلیون‌ها گوش دارد. هیچ‌کس نمی‌تواند از چشم خلق پنهان بماند و از مجازات فرار کند."

"آدم تا وقتی فکر نمی‌کند خوش است."

"شاید مقدر باشد یک‌کمی دیگر عذاب بکشی. بعضی عطش‌ها هست که هیچ‌وقت سیرایی ندارد، یکسر بیشتر و بیشتر می خواهد، اما آن چیزی که دلت را غرق خون کرده عاقبتش خیر و خوشی است."

"فقط آدم‌های احمق دلشان می‌خواهد قبل از رسیدنِ اجل بمیرند. این زندگی چیزهای جالبی دارد."

"اگر هر چیز بدی کار شیطان باشد، دیگر هیچ حادثه‌ای توی دنیا وجود ندارد."

"مصیبت‌های بزرک علاجشان هم بزرگ است."

"ما همیشه دنبال خطر می‌گردیم. مگر خطر مال زندگی نیست، زندگی‌ای که به زنده بودن بیارزد؟ اما امن و امان بودن آدم را کسل می‌کند، احمقانه است، عین مرگ است."

کارنامه
حقیقتا از خواندن هر سطر این کتاب لذت بردم و اعتراف می‌کنم حتی یک‌لحظه به نمره‌های یک، دو و سه‌ستاره فکر هم نکردم اما بین چهار و پنج‌ستاره کمی فکر کردم، نمره‌ی عادلانه از نظر من برای این کتاب ۴.۵ستاره هست چون با همه‌ی لعنتی و فوق‌العاده‌ بودنش نهایتا طوری نبود که بگویم آخیشششش روحم به اورگاسم رسید، اما چون نخستین کتابی بود که از یوسا خواندم و شناخت دیگری از او ندارم، طبیعتا نمی‌توانم لطف و ارفاقی به او بکنم، بنابراین ۴ستاره را برایش منظور می‌کنم و خواندنِ آن را به سایر دوستانم نیز پیشنهاد می‌کنم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.