یادداشت Soli
1404/4/14
راستش رو بخوام بگم، اصلا فکر نمیکردم ازش خوشم بیاد. قرار بود فقط داستان اول رو بخونم و تمام، ولی بعد دلم نیومد. طنز نویسنده رو دوست داشتم. اینطوری بود که یه موقعیت خیلی غمگین و دلخراش بود ولی آدم تو پسزمینه خندهش میگرفت. توصیفها هم جوری نبود که بگم حوصلهم رو سر برد و از این حرفها. اتفاقا از خوندن توصیف اینهمه غذای مختلف (!) لذت بردم. ولی خب، در نهایت شاید بشه گفت که دستکم یه کوچولو حوصلهسربر بوده که خوندنش اینهمه طول کشید و در نهایت روز قبل از امتحان احساس و ادراک تموم شد. الان باید مینشستم انواع درد و ساختمان سیستم تعادل رو یاد میگرفتم، ولی به جاش اوصاف خوابهای آشفتهی این ایوانِ بیچاره رو خوندم. چه حیف که این داستان آخر نصفه موند. نفهمیدم طفلک رو زن دادن یا چی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.