یادداشت
1402/4/6
4.0
10
کتاب سیزدهم ۸خرداد-۴تیر ۴۰۲ فرانسه-۱۸۳۰-رئالیسم کلاسیک سرخ و سیاه از استاندال اولین رمان کلاسیک فرانسویه که خوندم:') عنوان فرعی کتاب، وقایعنگاری قرن نوزدهمه. بنابراین ما نه با یک رمان کلاسیک صرفا عاشقانه، که با یک اثر تاریخی-اجتماعی نیمهمستند طرف هستیم. پس لازمه اطلاعات مختصری دربارهی بستر تاریخی و سیاسی کتاب داشته باشیم: وقایع کتاب، در فرانسهی سال ۱۸۳۰ زمان سلطنت شارل دهم اتفاق میفته. انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ پیروز شده، پادشاهی فرانسه جای خودش رو به امپراطوری ناپلئون بناپارت داده و در سال ۱۸۱۴ با برکناری ناپلئون، مجددا نظام پادشاهی روی کار اومده (رستوراسیون) شخصیت اصلی داستان، «ژولین سورل» روستازادهی نوزدهسالهایه که هوش و استعداد بالا و علاقهی وافری به کتاب داره. بسیار جاهطلب و جسوره و همانند قهرمانش ناپلئون بناپارت رویاهای بزرگی در سر داره. ژولین در جامعهای رشد کرده که برای رسیدن به جاه و مقام یا باید کشیش شد یا نظامی. از اونجایی که دوران رشادتهای جنگهای ناپلئونی سر اومده و تنها اشرافزادهها میتونن نظامیهای رده بالا بشن، ژولین بهعنوان پسر یک چوببُرِ خردهمالک، مسیر ناهمواری برای نظامی شدن در پیش داره. از طرف دیگه در دوران رستوراسیون، سلطهی کلیسا بر جامعه بیشتر شده و کشیش شدن برای طبقات پایین اجتماع، انتخاب راحتتریه و قهرمان ما درصورتیکه ریاکاری خشکهمقدسها رو داشته باشه، میتونه حتی اسقف شه! (در تفاسیر اومده که عنوان کتاب «سرخ و سیاه» هم برگرفته از جدال ژولین بر سر انتخاب شغل آیندهشه؛ سرخ، رنگ لباس نظامیان و سیاه، رنگ ردای کشیشها.) ژولین حرفهی کشیشی رو انتخاب میکنه، با کشیش شهر، طرح دوستی میریزه و حتی کتاب مقدس رو به زبان لاتین حفظ میکنه، با اینکار چنان اسم و رسمی بهم میزنه که توجه «مسیو دورنال» شهردار «ورییر» جلب میشه. آقای شهردار، ژولین رو بهعنوان پرستار و معلم بچههاش استخدام میکنه و این اولین پله موفقیت برای سورل جوانه. خانم دورنال که زن سادهدل و مومنیه درنتیجه نشست و برخاستهای روزانه با ژولین، کمکم بهش علاقمند میشه و ژولین وقتی متوجه قضیه میشه، نه از روی احساسات یا لذت بلکه فقط بهخاطر غرور و جاهطلبی، به این عشق دامن میزنه و روابط عاشقانهاش با خانم دورنال شروع میشه، غافل از اینکه بهخاطر سن کم و بیتجربگیش در روابط عاطفی، کنترلی روی احساساتش نداره و خودش هم کمکم عاشق خانم دورنال میشه:))) و این شروع زندگی پرفراز و نشیب ژولین سورل، معشوقهی زیبای خانم دورنال در دنیای بیرحم بورژوآهاست.. استاندال در این رمان به تاریخ وفادار بوده و وضعیت سیاسی و اجتماعی فرانسه رو در بحبوحهی انقلاب ۱۸۳۰ با جزئیات تشریح میکنه. حتی سرنوشت قهرمان داستان رو هم از ماجرای شخصی که در روزنامه دربارهش خونده، الهام میگیره و بعد بسطش میده طوریکه ژولین یکی از ماندگارترین شخصیتهای ادبیات فرانسه، نماینده اعتقادات سیاسی خود استاندال و انتقاداتش به شرایط موجوده. کتاب از نظر روانشناختی هم پربار و قوی ظاهر شده، شخصیتهای اصلی؛ ژولین، خانم دورنال، ماتیلد دولامول و.. موشکافانه بررسی شدن و افکار و احساسات درونی و پیچیدهشون کاملا ملموسه. شخصیت ژولین علیرغم تمام اشتباهاتش، برای مخاطب جذاب و دوستداشتنیه و این بهدلیل اراده و عزتنفس بالای اونه که حاضر نمیشه برای رسیدن به خواستههاش، حقیرانه دست به هرکاری بزنه و از چارچوبهای اخلاقیش خارج شه حتی در سختترین شرایط زندگیش:')) و این موضوع در اواخر داستان کاملا مشهوده. حجم کتاب بالغ بر ششصد صفحهست و خوندنش یک ماه طول کشید. کتاب جزئیات سیاسی و تاریخی زیادی داره و برای فهم کاملش، لازمه مکررا به گوگل و یادداشتهای انتهای کتاب رجوع بشه که همین خوندنش رو سخت میکنه. ترجمه سحابی خوب و روانه اما گاها به جملاتی برمیخوردم که اصلا متوجه نمیشدم و مجبور میشدم به ترجمه نفیسی رجوع کنم که روانترین ترجمه حاضره اما نسخه چاپیش نایابه. نیمه دوم کتاب رو تو چهار روز خوندم و انرژی خیلی زیادی ازم گرفت. اما از خوندنش کاملا راضی و خوشحالم و خوندنش رو به افراد صبور علاقمند به ادبیات فرانسه پیشنهاد میکنم.
25
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.