یادداشت Zahra Heidari
1403/9/13
4.4
58
هر کتابی یه زمان طلایی خوندن داره و خیلی یه آدم باید خوش شانس باشه که کتاب و زمانی که برای خوندنش انتخاب کرده با هم مَچ بشن و ترکیب طلایی رو ایجاد کنن . در چنین شرایطی هست که یک کتاب برامون عزیز ، به یاد مودنی و تاثیرگذار میشه. من از تک تک لحظات خوندن این کتاب نهایت لذت رو بردم (اتفاقی که به ندرت برام پیش میاد) از یک طرف مشتاق خوندن بودم و نمی تونستم کتاب رو زمین بذارم و از طرف دیگه با خودم می گفتم کاش خوندنش هیچ وقت تموم نشه و تا ابد طول بکشه ؛ فکر می کنم چون کتاب رو در زمان درستی خوندم. گفت و گو های جین لوئیز اسکات و جیم با اتیکوس جز بخش های مورد علاقم از کتاب بود ، منطق و لحنی که اتیکوس در صحبت کردن با بچه ها داشت طوری بود که بدون اینکه حس تحمیل ، زورگویی یا احمق بودن بگیری ازش درس زندگی می گرفتی. درون مایه ی اصلی کتاب هم در مورد مخالفت با نژاد پرستی بود که جز موضوعات مورد علاقم هست. یکی از بخش های تامل برانگیز کتاب جایی بود که اسکات در مورد هیتلر و جنایاتش از معلم پرسید و معلم شروع کرد به محکوم کردن یهودی ستیزی هیتلر و سایر کارهاش و این در حالی بود که همون معلم تا مغز استخوان از سیاه ها بدش می اومد(نژادپرست بود) و معتقد بود سیاه با سفید برابر نیست. همین موضوع می تونه بیانگر این باشه که اعمال و افکار ما تا چه حد می تونه نسنجیده ، متعصبانه و احمقانه باشه . یا اینکه انسان ها چطور می تونن به نقطه ای برسن که چیزی رو درست یا غلط بدونن بدون اینکه حتی یک بار از خودشون بپرسن چرا ؛ چرا این درسته یا چرا این غلطه. ناگفته نماند: بعضی ها سرعت داستان رو کند می دونن و با اتفاقاتی که رخ میده به خصوص اتفاقات بخش اول از نظرشون کسل کننده و حوصله سر بره یا اینکه معتقدن اونقدری که باید روی موضوع نژادپرستی مانور داده نشده برای من نه سرعت داستان کند بود و نه حتی حوصله سر و به نظرم همه چیز سر جای خودش بود اما خب این نظر شخصی منه . در کل برای من تبدیل به اون کتاب های لذت بخش فراموش نشدنی شد. ۱۳ آذر ۴۰۳
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.