مثل این بود که پیوسته ، با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو میلغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم.
و به راستی همین طور بود ..
در انظار مردم ، در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور میشد
تا امروز که مرگ بر درم میکوبد