یادداشت مجتبی شاهسون

جنگل نروژی
        بهتر است بلافاصله پس از خواندن کتاب جنگل نروژی، از هاروکی موراکامی به سراغ کتاب دیگری نروید. بگذارید تاثیر عمیقی که این کتاب و پایانش روی شما دارد، درونتان تثبیت شود.   با خواندن بلافاصله‌ی یک کتاب جدید اثر این کتاب روی روحتان را از بین نبرید! درست مانند حس واتانابه  شخصیت اول داستان جنگل نروژی که نمیخواست با کسی هم خواب شود تا بتواند اثر انگشتان نائوکو را روی بدنش نگه دارد. جنگل نروژی چنین داستانی است. 
اگر فیلم ضدمسیح، اثر کارگردان فون تریه را دیده باشید، نیمه‌ی دوم فیلم وقتی زن در حال درمان روحش در جنگل است، شما را به یاد نائوکو شخصیت این کتاب می‌اندازد، و داستانی که از حفره‌های سیاه کنار جنگل برای واتانابه تعریف کرده بود: "آدمایی که میوفتن توی اون حفره‌ها دیگه نمیتونن از اونجا بیرون بیان... آدما فقط یهو گم‌میشن، و همه فکر میکنن اونا افتادن توی حفره‌های سیاه کنار جنگل..."
حفره‌های سیاه، مرز بین جنگل و دنیای عادی هستند. هیچکس نمیتواند وارد جنگل شود، زیرا قبل از آن که وارد شود، به داخل حفره های سیاه سقوط می‌کند. و اما جنگل، دنیای مرده‌هاست. حفره‌های سیاه، به مثابه یک مرز محکم و قوی بین دنیای مرده‌ها و زنده‌ها  هستند، کسی که مرده است، وارد  دنیای دیگری شده! هرچقدر هم به ما نزدیک باشه، دیگر به ما تعلق ندارد ،او به دنیای مرده‌ها تعلق گرفته و ما به دنیای زنده‌ها تعلق داریم و این دو دنیا برای همیشه از هم جدا هستند.
گاهی پیش میاد که آدم‌های زنده نتوانند از دوستان مرده‌‌ی خود دل بکنند. آن ها میروند به سمت دنیای مرده‌ها، ولی قبل از آن در حفره های سیاه سقوط می‌کنند. آن ها گم می‌شوند. نه میتوانند به دنیای مرده‌ها وارد شوند و نه دیگر به دنیای زنده‌ها تعلق دارند. اتفاقی که برای نائوکو ، شخصیت اول داستان، افتاده همین است، دوست پسر نائوکو خودکشی کرده و نائوکو به دنبالش رفته بود. درنهایت، در حفره‌های سیاه سقوط کرده بود.  واتانابه  او را صدا میزد و عشقش را به او نشان می‌داد، نائوکو نیز تلاش میکرد از حفره‌های سیاه بیرون آید و به دنیای زنده‌ها برگردد، ولی در خلاء بی‌انتهایی گم‌شده بود.
در نهایت این کتاب با ترجمه ی مهدی غبرایی را پیشنهاد میکنم.

      
5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.