یادداشت سهیل خرسند

بانوی میزبان
        چقدر دلش می‌خواست برای اولین بار در زندگی بگوید: «سلام، روزت بخیر، عزیز دلم!

گفتار اندر توصیف کتاب
نمی‌دانم چه حکایتی‌ست که هرچه نوول‌های تولستوی برایم مانند عسل شیرین است، رمان‌هایش خسته‌ و کسل‌کننده و در مقابل در مورد داستایفسکی هرچه رمان‌هایش شیرین مانند عسل، نوول‌هایش خسته‌ و کسل کننده!
بگذریم...
بانوی میزبان را می‌توان تکراری از داستان شب‌های روشن و بیچارگان دانست با کمی تفاوت!
باز هم مردی جوان و تحصیل‌کرده که به تنهایی بزرگ شده و به شدت منزوی‌ست و شاید بزرگترین رویایی که در سر می‌پراند این است که انگشتانی از روی محبت او را لمس کند. این جوان نیز مستاجر است و دست برقضا عاشق زنی می‌شود که به شکلی که در داستان می‌خوانیم با او هم‌خانه می‌شود و ... .

نقل‌قول نامه
"خب دیگر ، بس است. دیگر گریه نکن. چرا برای درد یک نفر دیگر اشک می‌ریزی؟ اشک‌هایت را نگه دار برای وقت ماتم خودت."

"خیلی تلخ است که آدم فقط گذشته‌اش را نشخوار کند. گذشته مثل شرابی‌ست که خورده‌ای! خوشبختیِ گذشته چه فایده‌ای دارد؟"

"ضعیف نباش. آدم که ضعیف باشد، تابِ توان تنهایی را ندارد."

کارنامه
یک ستاره بابت خسته و کسل‌کننده بودن داستان، یک ستاره بابت حرف‌های تکراری، یک ستاره بابت سوال‌های بی‌جواب از کتاب کسر و نهایتا دو ستاره برایش منظور می‌کنم.

بیست و نهم خرداد یک‌هزار و چهارصد
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.