یادداشت Maedeh
1403/12/7
صبح بیدار شدم و فهمیدم که مردهای. از آن وقت نشستهام و بازخوانی میکنم. اواخر کمتر دنبالت میکردم و کمتر دوست داشتمت ولی از خاموش شدن چراغت غمگینم و دردم آمده. در آرامش باش آقای براهنی. حالا مرا دوباره بخوابان در زیر آفتاب بخوابان از دیگران جدا بخوابان، تنها بخوابان و در کنار حفرهی گنجشکی بخوابان و در بهار بخوابان از پشت سر بیا و نگاهم کن و روز و شب نگرانم باش آنگاه بیدغدغه بمیران اینجا همینجا اینجا، آری، همینجا من را بخوابان رفتم که رفتن من عین رفتن من باشد و فرق داشته باشد با رفتن آن دیگران.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.