یادداشت Maedeh

Maedeh

Maedeh

1403/12/7

        صبح بیدار شدم و فهمیدم که مرده‌ای. از آن وقت نشسته‌ام و بازخوانی می‌کنم. 
اواخر کمتر دنبالت می‌کردم و کمتر دوست داشتمت ولی از خاموش شدن چراغت غمگینم و دردم آمده. در آرامش باش آقای براهنی.

حالا مرا دوباره بخوابان
در زیر آفتاب بخوابان
از دیگران جدا بخوابان، تنها بخوابان
و در کنار حفره‌ی گنجشکی بخوابان
و در بهار بخوابان
از پشت سر بیا و نگاهم کن و روز و شب نگرانم باش
آنگاه
بی‌دغدغه بمیران این‌جا همین‌جا
این‌جا، آری، همین‌جا من را بخوابان
رفتم که رفتن من عین رفتن من باشد
و فرق داشته باشد با رفتن آن دیگران.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.