یادداشت پیمان قیصری
1402/5/21
*شاید کمی خطر لو رفتن داستان کلی* زن در ریگ روان داستانی جذاب و مفاهیم عمیقی داره که هر کس بسته به دانش و خلقیات خودش میتونه برداشت خاصی ازش داشته باشه. معلمی که حشرهشناسی نسبتاً آماتور هست تصمیم میگیره آخر هفته به ساحلی بره تا حشره پیدا کنه. اونجا پیرمردی رو میبینه و میفهمه برای برگشت دیر شده چون آخرین اتوبوس روز رفته و بنابراین از پیرمرد درخواست میکنه که جایی برای موندن بهش معرفی کنه. پیرمرد میگه شاید بتونه جایی براش مهیا کنه. به روستای اون پیرمرد میرن، روستایی که حالت عجیبی داره و یه سری خونه در انتهای گودالهایی از شن وجود دارن و البته همین خونهها باعث شده روستا زیر شن دفن نشه و همین اهمیت این خونه های ته گودال رو نشون میده. مرد به داخل یکی از این گودال ها میره که زنی هم اونجا هست. زن باید مقدار مشخصی شن رو داخل ظرف کنه تا به وسیلهی طنابی بالا کشیده بشه وگرنه خونه زیر شن دفن خواهد شد. کمکم مرد متوجه میشه که از این گودال راه فراری نیست و در واقع اصلا برای خالی کردن همین شن به اونجا آورده شده و این شروع تلاش مرد برای رهاییه.ه داستان خالی کردن هر روزهی شن شبیه به سیزیف هست و بیهودگی عمل. اینکه زندگی چیه و آزادی چیه و رهایی چیه. داستان جذاب و جالبی هست در کل.ه یک فیلم ژاپنی سیاه سفید هم از همین کتاب ساخته شده که دیدنش خالی از لطف نیست.ه
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.