یادداشت راضیه بابایی

        ❌️ممکن است یادداشتم محتوا رو افشا کنه، اگر حساس هستید ادامه ندید.
تعریفش را زیاد شنیده بودم و انتظارم از رمان عاشقانه‌های یونس... خیلی بالا رفته بود که همین توی ذوقم زد.
تکنیک  داستانی  به کار رفته در شیوه روایت را دوست نداشتم.
ما دو داستان داشتیم در مورد شخصیت اصلی‌مان (سارا)...
سارا ابتدا از ته داستان شروع می کند به روایت یک اتفاق. آن هم در دو خط داستانی در زمان گذشته یکی مربوط به خودش و دیگری مربوط به آشنایی با یونس. در طول داستان ما به نقطه‌ی آغازین اثر می رسیم و بعد ادامه می دهیم تا پایان حقیقی کتاب که پیدا کردن دفترچه یونس توسط سارا است .

داستان ایراد زبانی ندارد و نثرش تمیز است ولی  ...ولی.. بسیار پر دیالوگ است که این سبک و این اندازه گفتگو کار را شلوغ می کند. و تمرکز خواننده را می گیرد .ما مدام باید دنبال "این چه گفت و آن چه گفت"باشیم.
بدتر از آن دیالوگهای چند موضوعه است. فرص کنید ۴ نفر در کنار هم هستند. دو نفر دارن در مورد یک موضوع صحبت می کنند و دو نفر در مورد یک چیز دیگر! مثلا سام برادر سارا دنبال شکار است و مادر و راننده هم هستند.  آن دونفر یک چیز می گویند و این دو نفر چیز دیگر و حرفها پشت هم می آید...

حالا به فرص با تکنیک‌های داستانی کنار آمدم  مسئله مهم تر محتوای داستانی و علت حضور یونس و مادربزرگش در پیرنگ است. 
یونس که بود؟ در داستان چه کرد؟ چرا از دنیا رفت؟ ارتباط دقیق سارا و یونس چطور  بود؟ منظور نویسنده از مطرح کردن وارونگی چه بود؟ آیا موسیقی و داستان کوکو  ربطی به یونس و ماجرایش داشت؟ ... و سوالهای دیگر... 
در پایان کتاب از خودم پرسیدم:خوب چه دستگیرت شد ؟هیچ پاسخی نداشتم. موارد دیگر هم  بود که  در همین حدود و حواشی بود و دیگر  با جزییات ذکر نکردم. 
با وجود زیبایی ادبی و هنری و زبان داستان ،  تحت تاثیر اثر قرار نگرفتم و به دلم ننشت. شاید این مسئله تا حدی تابع سلیقه باشد ولی نکاتی که بالا گفتم  در مورد نحوه روایت و دیالوگها، متقن و با دلیل بود و ربطی به خوش آمدم ندارد.

      
8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.