یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
3.0
1
"حدود ده سال پیش حس خیلی خوبی داشتم موقع خواندن مجموعه داستان آفتاب مهتابشیوا ارسطویی. امیدوار بودم این رمان هم بتواند همان حس خوب را در من ایجاد کند." "در مجموعه داستان "آفتاب مهتاب" احساس میکردم زنی تنها پشت میله های حصار روشنفکری دارد آرزو میکند از طرف جامعه ش و مخصوصا از طرف گفتمان دینی و مردمی پذیرفته شود و اینجا هم باز همان احساس را دارم." مثلا داستانی که دو خانم پرستار در جنگ شرکت کرده بودند دقیقا همین حس را منتقل میکرد "یک خط اصلی مضمون رمان نقد روشنفکری و سبک زندگی زندگی روشنفکرانه است. شیدا خودش را گیر افتاده در وضعیتی میبیند که خودش ایجاد کرده. دوست دارد زن سادهای باشد یا دغدغههای کوچک و البته ترس های کوچکتر ولی نمیداند چگونه." این سطرها را ببینید: راهی برای رستگار شدن وجود نداشت جایی نبود که آدم برود به آنجا آنقدر اعتراف بکند تا از نفس بیفتد صومعه نه من مثل من مسلمانم کانون بازپروری زنان مستقل همین است همین باید باشد باید آن ساقی را که زهر این استقلال را ریخت توی جام خالی من سر به نیست می کردم باید هنوز جایی باشد برای رسیدن به رستگاری جایی توی بازار توی یک قصابی باید بروم دنبال یک کیلو گوشت گوسفندی خوب به قصاب بگویم یک راسته گوسفند برایم تکه بگیرد و بگذارد توی سبدم باید گوشت را خوب بو بکشم و به قصاب بگویم تازه ترش را می خواهم مرد قصاب زیرکی مرا در تشخیص گوشت خوب خورشتی تحسین می کند سرش را تکان میدهد و سه کیلو از آن تازهتر هایش را برایم می برد و خورد می کند و می ریزد توی سبد و در دلش حسرت میخورد برای شوهری که امشب همسرش یک ظرف خورشت خوش خوراک و چرب نرم می گذارد جلوش لابد زن مرد قصاب شبها از هیچ چیز نمیترسد سرش را می گذارد روی سینه ی چاق و نرم شوهرش و تا صبح یک کله می خوابد و آرام نفس میکشد لابد از تنها چیزی که می ترسد جنون گاوی است که ممکن است کسب و کار شوهرش را کساد کند "شخصیت شیدا که راوی بخش اعظم رمان است ظاهرا به شخصیت نویسنده خیلی نزدیک است و همان طور که میبینید نامش فقط یک حرف با نام نویسنده تفاوت دارد. نویسنده هم که هست و یک جا در متن به رمان افیون که از نوشته های شیوا ارسطویی است اشاره میکند و خاطراتش را از نوشتن آن رمان تعریف میکند. این شاید اظهار نظری سلیقه ای باشد اما به نظرم تا وقتی که مولفان ما درگیر زندگی شخصی خودشان هستند نمیشود ازشان توقع شاهکار داشت." "یک بار فقط همان ابتدای رمان به این اشاره میشود که گویا شیدا سابقه مبارزه بر علیه حکومت پهلوی هم دارد و ریشه ترس هایش به زندان های ساواک بر میگردد و تنها ملتجایش ذکر یا امان الخائفین است. با این که دیگر اشاره ای به زندان های ساواک نمیشود اما گویا این ذکرهنوز هم برای شیدا عمیقا آرامش بخش است. به نظرم نویسنده در پرداخت شخصیت غول بچه یا همان پسر صاحبخانه کمی کوتاهی کرده اما عواطف یک فرد افسرده را خیلی خوب بیان کرده" در پایان اثر هم باز همان طور که گفتم شیدا به اعتقاد کمرنگ خودش متوسل میشود و میبینیم دو صفحه کتاب پر شده از ذکر گفتن شیدا: یا امان الخائفین یا امان الخائفین حوصله داشتید یادداشت بنده بر سیر داستان نویسی ارسطویی را هم بخوانید در سایت شهرستان ادب https://shahrestanadab.com/Content/ID/10420
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.