یادداشت
1402/9/17
4.2
3
جهانِ شنیتسلر، جهانی تعیّنگرایانه است، هر معلولی علتی دارد و هر پدیدهای به پدیدهی بعدی ختم میشود. تقدیرِ هر چیزی مشخص است و ما به عنوان خواننده، صرفا آدمها را تا رسیدن به سرنوشت محتومشان همراهی میکنیم. این در مورد رخدادهای ذهنی هم صادق است و میتوان تاثیرِ ارتباط شنیتسلر با فروید را در سرتاسر متن، در تلاش نویسنده برای موشکافیِ درونیاتِ آدمها و گفتگوهای ذهنیشان مشاهده کرد. مثلا: «آیا حتی از نخستین ساعات تولدمان خاطرات مبهمی به جا میمانند، خاطراتی که نمیتوانیم تعبیر و تفسیرشان کنیم و با وجود این کاملا از یادرفتنی نیستند؟ آیا آفتابی که از پنجره به درون میتابد، نخستین علت خلقوخویی مسالمتجو به حساب نمیآید؟ و وقتی نخستین نگاه مادر با محبتی بیپایان ما را در بر میگیرد، در چشمهای آبی کودکانهمان بهگونهای فراموشناشدنی منعکس نمیشود؟ اما اگر این نخستین نگاه نگاهی ناامیدانه و کینتوزانه باشد، آیا آتش سوزان آن با قدرتی ویرانگر در روح کودک رسوخ نمیکند، در روحی که هزاران تاثیر گوناگون را پذیرا میشود، مدتها پیش از آنکه بتواند به معنی و مفهوم آنها پی ببرد؟ ... هیچیک از ما نمیتواند بداند چه مقدار از خوبیها و بدیهایی که در وجودمان نهفته است، از نخستین نفس گرم، نخستین تابش آفتاب و نخستین نگاه مادر مایه میگیرد... گمان میکنم هنوز به اندازهی کافی روشن نیست که ما چه میزان اجازه داریم اراده کنیم و چه میزان ناگزیریم.» خواندن چندتا از داستانها کافی است تا نگاه شنیتسلر دستِ آدم بیاید: فضایی آمیخته با مرگ، عشق، خیانت، هنر، ثروت، طبیعت و اندیشههای ذهنیای که انسان را به ورطه سقوط میرانند. با این حال نویسنده کمتر تکراری میشود و نسبت به مجموعهای که قبلا از او خوانده بودم، داستانها متنوعتر بودند. خلاقیت شنیتسلر را میتوان در ایدههای متفاوتش (داستانی که راوی آن یک پروانه است، داستان مواجهه با روح جهان، داستانی که با همراهیِ ملکالموت پیش میرود و ...) دید که داستانها را در ذهن خواننده بهیادماندنی میکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.