یادداشت مهدی لطفآبادی
1401/12/15
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیشکی نبود. یه آقایی بود که واقعیتگرا بود. خدا رحمتش کند. یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیشکی نبود. یه آقایی بود که مدرن بود. خدا رحمتش کند. متن کتاب، ص 453 کل رمان 632 صفحهای بیشتر دربارهی همین جملههای فوق هست. داستان دکتر رضایی که داستان دکتر شریفی رو مینویسه که خود اون داره داستان آزاده خانم رو مینویسه. این رمان بیشتر مانیفستی بود برای نشون دادن قابلیتهای پست مدرنیسم که بر اثر دانش زیادی که رضا براهنی داره یه جاهایی بیشتر از کسل کننده بودن تکرار مکررات بود. رعایت مرگ مؤلف، پساساختارگرایی، تغییرات در فرم (مثل تغییر راوی و زاویه دید)، فراداستان، سیلان روایت و... کیفیتی بیش از حد پس مدرنیستی به کتاب داده بود و کاملاً مشهود بود که نویسنده بیشتر در راه اثبات دانستههاشه؛ که البته خودش میتونه تمهیدی پستمردن باشه. اکثر بخشهای رمان اگر از معرفی المانهای پستمدرنیستی بگذریم من رو سردرگم کرد و نفهمیدم قصد نویسنده از گنجوندن اون داستان چیه و آیا قصد و تصمیمی پشت این داستانکهای تودرتو برای نشون دادن چیزی بااهمیت داره یا نه. که البته با توجه به دانش محدود و کم خودم فرض رو بر عدم درک خودم گذاشتم. در کل وقت خوندن رمان بیشتر جون کندم تا لذت ببرم اما کسانی که میخوان با اجزای ادبیات پستمدرن (بالاخص در رمان و تا حدی در داستان کوتاه) آشنا بشن و دنبال کتابهای نقد و معرفی مکاتب هم نمیرن این رمان یکی از راههای خوب شناخت این مکتبه و در خیلی از جاها راوی خودش شکل خاصی که به کار برده رو تعریف میکنه و باعث فهمش هم میشه. در ضمن عنوان کامل رمان اینه که توسط خود راوی هم در داستان گفته میشه و دلالتی به پایان داستان هم داره: آزاده خانم و نویسندهاش (چاپ دوم) یا آشویتس شخصی دکتر شریفی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.