یادداشت سیدحسین موسوی
دیروز
یک دفاع مقدسی جذذذاب و ناااب... کتابای دفاع مقدس زیادی هستند که کم و بیش به بخش کوچکی از خاطرات 8 سال جنگ ما پرداختند، این کتاب هم در زمره هموناست، امااااااا این کتاب خاصتا به جز 200 صفحه اول که از شهر آزاده نامدار طحانیان شروع شده بود با همون حال و هوای اوایل انقلاب و رفته رفته باز شدن پای ایشون به جبهه و تا ابتدای اسارتش بود ، الباقی کتاب که حدود 400 و خرده ای صفحه بود همه حول اسارت و شرایط اسارت ایشون و سایر رزمندگان اسیرمون میگشت ، کتاب بسیاااار طولانی بود اما جذابیت و روایتی داشت که آدم نمیتونست زمینش بگذاره ولی طولانی بودن کتاب یکم خسته میکرد مخاطب رو ولی به نظر من شیرین بود، اگه زود تموم میشد بود که تلخ بود 😁😁 از ویژگی بارز این کتاب اطلاعات جامعی بود که من از بعضی عملیات ها (البته مختصر) کسب کردم و مهمتر از اون شرایط وحشتناک اسارت بود، اون حجم از خشونت رو من هیچ رقمه نتونستم درک و هضم بکنم، آخه چرااااا؟؟ و عجیب تر از اون این بود که اون در حد مرگ زدن ها و خونی و مالی کردن رزمندهها بدون هیچ دوا و دکتری، چجوری اون همه آدم رو نکشت و به انتها نرسوند؟؟ «خلاصه اینجا بهداشت و درمان واسه من زیر سؤال رفتش» 😂😂 از جاهای عجیب کتاب که فکر نکنم هيچوقت از یادم بره یکی لحظه اسیر شدن ایشون بود که مجبور بود دهان زخمی ای رو محکم بگیره ولی آخرش نتونست و فریاد اون زخمی لوش داد، 😑 دومی روز اول اسارتشون توی استخبارات بود که توی اون اتاق تنگ و تاریک همه رو چپونده بودن و اسیری دل و روده اشو با دستش گرفته بود و صداش در نمیومد و حتی زخمش کرم هم زده بود 😞😞😞😞😞😞 هیچوقت یادم نمیره.... سوم هم زیارت رفتنشون با اون حرمهای خالی و قدیمی بود، چقد حس کردم که میخوام همراهشون باشم ☹️ چهارمی معجزه جون سالم بدر بردن ایشون از زیر ضرب و شتم عراقیا با توسل به امام زمان ایشون، و پنجم شجاااااعت این عزیز بودش در دفاع از حق و آرمان ها با وجود اسارت و در چنگال دشمن بودن و سن کم..... کتاب قشنگی بود....
(0/1000)
دختری که در اعماق کتابها افتاد
دیروز
0