یادداشت علی دستورانی
1400/6/16
3.7
40
درک روح زمان این رمان، چیزی است که فکر میکنم برای ما نسل جوان این جغرافیا چندان دشوار نیست. رومن گاری از نسل آن دسته نویسندههای بدبین نیمهی دوم قرن بیستم است که در دل جنگ و نزاع و تنش و کشمکش کودکی کرده، نوجوانیاش در جستجوی آزادی میان چپ و راست و روانکاوی و اگزیستانسیالیسم و بسیاری مفاهیم پیچیدهی دیگر گذشته و در بزرگسالی انقلابهای ضدفرهنگی و اعتراضات اقشار روشنفکر و دانشجویی را به چشم دیده است، باری این تلاشها اما در نظر او ماحصلی جز سردرگمی نداشته است. او همهی این تکاپوها را پوچ میبیند. این کتاب آینهای از خستگی و کلافگی او از همهی این تلاشهای ناکام برای یافتن سعادت است. لنی، شخصیت اصلی داستان، همانگونه که در افکار رومن گاری پررنگ است، از تمام نزاعهای زمانهی خویش بریده است. او معنایی در جنگیدن و بحث کردن و تلاش برای کسب آزادی نمیبیند. و نیز از به ثمر ننشستن رویای آمریکایی به ستوه آمده است. تمام اینها باعث شده تا از دل هیاهوی آمریکا بگریزد و به قلب سرد کوههای آلپ، جایی که گذر زمان چندان آزاردهنده نیست، پناه ببرد. در آنجا او از هر بندی آزاد است. زندگی باب طبع است و تنها تلاشی اندک برای زنده ماندن نیاز است و همین هم کافی است. داستان لنی دو بخش کاملاً مجزا دارد، با روایتهای متفاوت ولی نتیجهگیری گاری یکی است، او سرنوشت انسان را گرهخورده به همین شلوغیها و دویدنها و نرسیدنها میبیند. تلاشهای بشر برای فرار از این چرخهی باطل و کسب آزادی با جبری که گویی بر او حاکم است ناکام میماند. عشق، همان بندی است که هرچقدر از آن فرار کنی، باز هم تضمینی برای به دام افتادنش نیست و انگار در این فرایند ارادهای از خود انسان وجود ندارد. گاری گرچه جهان پستمدرن را خالی از شور و احساس میداند و معتقد است که بشر به سبب ترس از عواقبی که تمدن برایش ساخته از بسیاری امیال دست میکشد، اما همچنان در زیر این لایهی ترس، همان تمایل به زندگی کردن و رهایی حقیقی را میبیند و انسان را در گریز از آن ناتوان میداند، این شاید اندوهبار باشد و شاید هم یک موهبت باشد که زندگی را دارای معنا میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.