یادداشت Amirhossein Modares

Amirhossein Modares

Amirhossein Modares

2 روز پیش

        یه نفر که می‌خواسته خودکشی کنه، میره سراغ ویل دورانت تا ازش یه چیزی بشنوه که منصرفش کنه. همین ماجرا باعث میشه دورانت بیفته دنبال این موضوع و به خیلی از آدمای معروف دنیا، از گاندی گرفته تا راسل، نامه بنویسه و ازشون بپرسه: معنی زندگی چیه؟ چرا باید ادامه داد؟ دین چه فایده‌ای داره (اگه اصلاً فایده‌ای داشته باشه)؟ آیا این همه آگاهی و علمِ امروز، زندگی ما رو خراب نکرده؟ نادون موندن بهتر نبود؟

وقتی جوابا رو می‌خونی، می‌بینی خیلیاشون اونقدرا هم عمیق نیست. آدمایی که به نظر بزرگ میان، بیشتر خودشونو با چیزای دیگه سرگرم کردن تا زیاد درگیر فلسفه و پوچی نشن. درواقع پذیرفتن که چیزی جز یه حیون آگاه‌تر نیستن و گذاشتن غریزه کارشو بکنه.

بین همه‌ی نامه‌ها، نامه‌ی یه زندانی که به حبس ابد محکوم شده، واقعاً تکون‌دهنده‌ست. خود دورانت هم قبول داره بهترین نامه‌ی کتابه. ولی خب، با این حال، انگار روی نظرش تاثیر خاصی نذاشت.

نامه‌ی جواهر نهرو هم حال و هوای آرمان‌گرایانه داشت، که برام جالب بود.

حالا سوال اینجاست: اگه کسی واقعاً تو فکر خودکشیه، با خوندن این کتاب منصرف میشه؟ تو فصل آخر، دورانت یه جمع‌بندی می‌کنه و میگه: «اگه سالمی، رو پاهات وایمیستی و می‌تونی غذاتو هضم کنی، غرغراتو بی‌خیال شو و از خورشید تشکر کن.» خب واقعاً میشه همچین چیزی به یکی که لب مرز خودکشیه گفت؟ غرغراتو بسپار به باد؟ به نظرم خیلی ساده گرفته قضیه رو.

در نهایت هم میگه: واسه معنا پیدا کردن زندگی‌تون کار کنید، ازدواج کنید، بچه‌دار بشید.
راستش، برای من قانع‌کننده و پذیرفتنی نبود. ولی خب، کتاب جالبیه و ارزش یه بار خوندن رو داره.
      
1.8k

38

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.