یادداشت نرگس گلیج

        یک با ر پرسیدم  (( چرا دوست دارید    همه چیزتان شبیه هم باشند ؟)) 
قبل از جواب دادن باهم مشورت کردند .آرمینه گفت (( این طوری مثل این که  --))آرسینه جمله را تمام کرد (( مثل ای که هیچ وقت تنها نیستیم .))
حس  کر دم آرمن هم دلش میخواهد برود وپابه پا می شود.مطمین بودم  اگر بگویم بمان می رود .گفتم: تو پیش   بمان چانه بالا داد و همراه دخترها رفت .  
هفته پیش  یکی از پرستارهایارمنی بیمارستاتشرکت نفتکه زیر دست خواهرم کار می کردوآلیس معتقد بود (( زشت تر وبیسوادتر وددهاتی تر ازاین دختر خدا نیافریده )) با پز شکی ارمنی ازدواج کرده بود .
      
2

1

(0/1000)

نظرات

بعد از چهلم مرگ پدر ،با مادر وآلیس که وارد اتاق پدرشدیم مادر گریه کرد و گفت ((خدا می دانداین آشغاها را چرا نگه می داشت .))
توی قفسه هاتا به سقف ‌تاب بود وبریده های روزنامه و مجله  وجدول های نصفه  نیمه حل نشده  و...

0