یادداشت سارا سماواتی منفرد

        در رمان وقتی نیچه گریست اثر اروین یالوم با یک داستان مهیج فلسفی طور طرف هستیم و توامان تقابل روانشناسی و فلسفه و طب را شاهدیم.

در خلال داستان و در میان گفتگوها جملات و نکاتی مطرح می شود که باید بارها شنید و خواند و آنها را به ذهن سپرد.

دکتر جوزف برویر در مطب خود در وین در حال استراحت است که یادداشتی از زنی ناشناس به اسم لو سالومه دریافت می کند که در آن اشاره شده که آینده فلسفه آلمان در خطر است و او باید بلافاصله دکتر برویر را ملاقات کند و این شروع غافلگیر کننده این داستان هست.

یالوم در این کتاب به خود جسارت داده و با شخصیت هایی حقیقی و با بهره گیری از واقعیت ها داستانی خیالی خلق نموده است.

شخصیت نیچه در داستان به خود واقعی او بسیار نزدیک است او بدبینی بیمارگونه ای دارد و به این مساله که قدرت یا اختیار خود را به دیگری بدهد امتناع می ورزد. نیچه به فردی که ادعای نوع دوستی و کمک می کند بی اعتماد است و معتقد که انسان موهبت های طبیعی خودش را از طریق رقابت با هم نوعانش کسب می کند و انگیزه فردی که این رقابت چشم پوشی می کند جای تردید دارد.

« هیچکس به دیگری کمک نمیکند و مردم فقط آرزو دارند به دیگران سلطه داشته باشند و قدرت خود را افزایش دهند »

یالوم در کتابش این موضوع را به چالش کشیده و در نهایت به شخصیت های حود اجازه می دهد همان کسانی باشند که هستند و درباره چیزهایی که دوست دارند و می اندیشند صحبت کنند. ( بشو آنکه هستی !! )


متن روان و ترجمه فاخر خانم دکتر سپیده حبیب و نیز خوانش عالی و شنیدنی و صدا پیشگی معرکه آقای آرمان سلطان زاده جای هیچ شکی در شنیدن (خواندن) این اثر باقی نمی گذارد مخصوصا هم اگر به بحث های خود آگاهی و روانشناسانه طور هم علاقه داشته باشید.
      
4

31

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.