یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/10/27
همانند نوشتههایی که مرحوم بابایی در زمان حیاتش مینوشت نسخۀ چاپیِ آن نوشتهها (دقیقتر بگویم: بخش کوچکی از آنها) خوشخوان و دلربا است. اگرچه یکی از ملاکهای نوشتههای وبلاگی وابستگی به زمان است اما نوشتههایی که در این کتاب جمعآوری شده بیزمانند، کشکولی از نوشتههای بیزمان. البته همانطور که از چندین سال پیش تا زمان حیاتِ مرحوم، که مخاطبش بودم، با بیست سی درصد نوشتههایش همنظر نبودم یا برایم غریب بود و آنها را صرفاً همدلانه میخواندم اما اگر دل بدهید به این کوتهنوشتها از آن حظّ میبرید و البته نکات خوبی را از آن یاد میگیرد. تلاش میکنم از این کشکول دوستداشتنی، که وقتی دست گرفتم در دو سه ساعت جمعش کردم، چند موضوع را بیرون بکشم، موضوعاتی که بیشتر به چشمش آمد. 1. نویسندگی، نوشتن، ویرایش بیتکلف نویسندگی را تعریف میکند. میپرسد نویسنده کیست؟ پاسخ میدهد کسی که راحت مینویسد، حتی اگر متوسط مینویسد. نوشتههای متوسطی که راحت نوشته شوند بهتر است از نوشتههای خوبی که به سختی در بیایند. یکی از ابزارهای «خوب نوشتن»، بدون شک، پُر نویسی است، اما اگر بخواهید زبانتان را فربه کنید خواندن شعر به طور خاص و ادبیات به طور عام بسیار به کار میآید. خواندن و الفت با شعر سبب میشود دایرۀ لغات، اصطلاحات و ابزارِ شما رو به کامل شدن برود. اما از طرفی در نوشتن به خاطر ویژگیهای زبان فارسی، زیاد پیش میآید که سادهنویسی با زیبانویسی جور در نیاید. معمولاً باید زیبانویسی را فدای سادهنویسی کرد. (البته موضوع سادهنویسی، ضعف نویسنده، کمتجربگی و خامی مخاطب و پیچیدگی محتوا را هم به حساب آورید). مرحوم بابایی دستی در ویراستاری داشت، تالیف هم داشت، کارگاه و کلاس هم برگزار میکرد، برخی از نوشتههایش هم دربارۀ ویراستاری و صحیح و ساده نوشتن است. این وسط نوشتههایی خاص هم دارد، مثلاً دربارۀ مغالطۀ عطف یا مسألۀ «واو» عطف و ابهامهایی که تولید میکند نوشته است. از سرهنویسی نوشته که چندان آش دهانسوزی هم نیست. با مطالبی طنز از ادبیات اداری و رسمی نقد میکند. 2. شعر (ادبیات) به این مقوله به طور خاص مینگرد. یک کارکردش که در مورد پیشین گذشت، اما شعر جنبههای دیگری هم برای بررسی دارد. مثلاً شعر را گاهی از جهتِ کوچه و بازاری و ضربالمثل بودنش مینگرد و حکمتهای کوچه بازاری را برجسته میکند. گاهی شاعر را بالا میآورد و، برای نمونه، از مزیت مولانا بر خاقانی و انوری و غیره میگوید. اینکه نویسندگیشان چقدر است، چه نوعی است، و کدام درونشان در شعرهاشان بیشتر است. به هویت و شاعر و کشور هم اشاره میکند. شعر چنان ارج و قربی دارد که به «ولایت ادیب» قائل است، چطور؟ در طول تاریخ امثالِ حافظ و سعدی و مولانا چنان تأثیرگذاریای داشتهاند که بسیاری از فیلسوفان و متکلمان و عالمان نداشتهاند. اینها سروری کردهاند، در ذهن و زبان همه، فاضل و جاهل و عالم و عامی، نشستهاند. پس انگار نمادِ ملی هم هستند. نمادِ ملی از دید او کسی است که ... 3. هویت نمادِ ملی چیست؟ نویسنده، شاعر، یا کتابی که شباهتی به مردم ندارد. مردم این فرایند را ناخودآگاه و طبیعی انجام میدهند. با این دید، برای نمونه، شاعر ملیِ ما حافظ است به دلایل مختلف. همانند مسألۀ نمادِ ملی بخشی از نوشتههای مرحوم بابابی تأملهایی متمرکز و صریح دربارۀ مفاهیم و موضوعاتی انتزاعی است. هویت را از چند زاویه پی میگیرد. ایرانیبودن، مسلمانبودن، خرافه، حقیقت و افسانه، روشنفکر و موضوعاتی همانند این مداقههایی است که میتوان آنها را، با مناقشه، حولِ مفهوم هویت جمع کرد، هویتی که طبق نواندیشیای که مرحوم بابایی داشت هستهاش شاید شهروندِ جهان بودن است، البته ایرانیِ مسلمان را همه جا لحاظ میکند. نوشتههای رضا بابایی طبیعتاً از نوع بلاگری است، اما، در واقع، او متفکری در حالِ شدن بود که وبلاگنویس هم بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.