یادداشت مهسا
1403/12/7
یادداشتی بر برادرزادهی رامو: آیا دیدرو این گفتوگو را با خودش میکند؟ خیلی برای من اهمیت ندارد. تنها وادارم میکند به شناخت عمیقتری نسبت به پدیدهای بهنام «پرسش» برسم. آیا با صدای بلند پرسش کردن برای آنهاییست که بلند بلند فکر میکنند؟ آیا گفتوگوهایی که میکنیم در نهایت به نادانیمان ختم نمیشوند؟ و آیا عمیقترین پرسشها، آنهایی نیستند که پاسخشان را از خودمان میخواهیم؟ اینها موضوعاتی نیستند که دیدرو با برادرزادهی رامو دربارهاش بحث میکند، اما موضوعاتیست که من پس از خواندن این کتاب درگیرش شدم. گاهی دریافتم از یک کتاب لزوماً آن چیزی که بهطور مشخص و عریان نگاشته میشود نیست. خیلی وقتها کتابها مرا بسیار دورتر از موضوع خودشان میبرند، و دچار پرسشهایی میکنند که اصلا مطرح نکردند. وقتی برای کتابی مینویسم، بیش از آنکه علاقهمند باشم دربارهی حرفهای زدهشده بنویسم، دوست دارم از حرفهایی که بعد از خواندناش با خودم زدم بنویسم. چه دشوار است معرفی کردن کتابی، بدون صحبت از آن. هنوز نمیدانم این گفتوگو، برای دیدرو حکم گفتوگوی خودش با خودش را دارد یا صرفاً گفتوگوی دو انسان متفاوت است. یک چیز که میدانم و برایم این کتاب را خاص میکند، این است که من با من اینگونه حرف میزند. من اینگونه من را زیر سؤال میبرد، اندیشههایم را با اندیشههای عمومی مقایسه میکند، به من میخندد و حیرت میکند که چهگونه ظرفیت جای دادن انسانی شریف و انسانی پست و حقیر را توأمان در خود دارد. چگونه همانقدر که میتوانی فیلسوف باشی، لازم است یک انسان بیفکر باشی. این پرسش و پاسخها که همیشه هم نتیجهای ندارند اما منها را به ارتباط بهتری با منها نزدیک میکند، ابزاریست که دیدرو برای پریشانسازی ذهن خوانندهای که من باشم بهکار میگیرد. فقر و ثروت، آموزش و تربیت، زیباشناسی، موسیقی، فلسفهورزی و اندیشیدن، اینها موضوعاتیست که شخصی به نام برادرزادهی رامو، که بسیار درخشان توسط راوی توصیف میشود (هیچچیز بیشباهتتر از او به خودش نیست)، در گفتوگویش با راوی (فیلسوف) به چالش میکشد و نتیجهاش دیالوگبازیِ کمنظیریست که نویسندهی موردعلاقهی جدیدم پدیدش میآورد. خواندناش میتواند چالشبرانگیز باشد، اما چالشیست که برای ما و برادرزادهای که درون خودمان داریم به وجود میآید.
(0/1000)
MARYAM DANESHVAR
1403/12/13
0