یادداشت آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

4 روز پیش

        ‍ رود راوی، حکایت درد است و عشق. حکایت زخم است رهایی.
ابوتراب خسروی در این داستان شیوه‌ای مثل اسفار کاتبان در پیش گرفته. داستانی تنیده در قصه‌ای کهن که پیشینه را روایت می‌کند. در اسفار کاتبان ما شاهد حکمرانی مذهب بودیم و در این کتاب، فرقه‌ها خود را به رسمیت می‌شناسند.
کیا، راوی و شخصیت نخست داستان، با چرخشی نرم از سهل‌انگاری و آزاداندیشی، به سمت اطاعت بی‌چون‌وچرا سوق پیدا می‌کند و در این راه، عشق‌ و احساس را در خود خفه می‌کند.
زنی که می‌رقصد. کارش رقصیدن است. هیچ‌انگار و آزاد است، از لاهور پی عشقی ساختگی راهی می‌شود و فرزند ناخواسته‌اش را، که فقط کیا شیوه تلقیحش را می‌داند، به دست کیا می‌سپارد. گایتری همزمان که تدریجا دچار بی‌مهری کیا می‌شود، زخم را در تن خود می‌بیند. زخم در این داستان سرمنشأ بریدن است. ابتدای راه تسلیب، و برای ذوب شدن در درد باید عضو درد را از تن به در کرد. استعاره عجیبی‌ست.
گایتری بی‌شک برای من شخصیت محبوب داستان بود‌. انقلابی مهم و نامحسوس که به دست زنی فرسوده از عشق رقم زده شد. اعتمادی که در آخرین لحظات بودنش رقم زد و کیا را مدیون خودش قرار داد، منجر به حذف سیستمی معیوب شد.
در بخش کهن داستان که تاریخ رونیز و فرقه را روایت می‌کند هم، زنی فاسد زمام همه امور را به دست می‌گیرد. جوری که مفتاح اول برای داشتنش دست به تاسیس رصدخانه و توسعه علم می‌زند. زنی که برای آزادی، طی طریق کرده به آسمان؛ سُلم‌السما.
و شاهی که برای دست‌یابی به معشوق، همه نوع باجی می‌دهد و درنهایت خودش را مرید زن می‌خواند.
ام‌الصبیان که زنی شهرآشوب است، در ابتدای حضور، چهل صورت از خودش عیان می‌کند که به عقیده من، نماد پایداری و ماندگاری‌ست.
پس از سلم‌السما ام‌الصبیان، نکته‌ای که بسیار باعث تفکرم شد، شیوه برخورد دو زن و دو مرد داستان بود. زنی که به خواسته‌اش بها داده نشد و رهایی را برگزید و نوعی هبوط کرد. و زنی که در پی عشق، راه طولانی را پیمود و خودش را به عاشق عرضه داشت و درنهایت در بی‌کسی طرد شد و برگشت را برگزید.
در نظر نویسنده گویا زن شیطانی، حرف‌ خود را عملی می‌کند و زن مهربان، ترک می‌شود. 
سرنوشت داستان اما در نهایت هم به دست زنان گره می‌خورد. اقدس مجاب که برای من کاملا روایت‌گر نمادی منتقمانه بود، پایانی را رقم زد که دور از ذهنم نبود.
قلم توانا و دایره لغات ابوتراب خسروی آن‌قدر به داستان عمق می‌دهد که گاهی فراموش کنی، داستان از خط اصلی خارج شده و نکاتی را بیان می‌کند که نه تنها دلیلی ندارد، بلکه به راهبرد داستان هم کمکی نمی‌کند. تکرار و تکرار و تکرار مکررات که گاها بیهوده و لوث می‌شد.
اما امضای ابوتراب که نثر ثقیل و کهنش بود، در این داستان به خوبی مشخص بود و البته، مورد علاقه.
اگر پایان‌بندی داستان کمی زیرکانه‌تر ساخته می‌شد، قطعا با لذت بیشتری کتاب را می‌بستم.

رود راوی/ ابوتراب خسروی
نشر نیماژ
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.