یادداشت مجتبی بنیاسدی
1404/3/30
وقتی کتاب را بستم و خاطرات اول تا آخری که در ذهن داشتم را مرور کردم، حسرت خوردم و با خودم گفتم «اگر این کتاب به زبان حاجمهدی نوشته شده بود، عجب کتابی میشد.» اگر کتاب پهلوان مقاومت را یک مستند گفتوگویی در نظر بگیریم، عبداله عمیدی راویِ مستند بود. لابهلایِ روایتها و تصویرهایی که خودش به خواننده میدهد، آدمهای مختلفی را میآورد جلوی دوربین تا روایتش سر و شکل بگیرد. همرزمان، دوستان، همشهریان، فرماندهانِ حاجمهدی و بیشتر وقتها هم اتفاقها از زبان خود حاجمهدی روایت میشد. که صلابتِ روایتِ حاجمهدی یک سر و گردن از دیگر راویان بالاتر بود. این از کلیات کتاب. در کتاب قرار است چه بخوانیم؟ خلاف آنچه روی جلد کتاب نوشته شده «زندگی و خاطرات جانباز شهید مهدی نیسازی»، صفحه اول نوشته شده «جلوتر از خاکریز؛ تاریخ تفصیلی واحد اطلاعات عملیات لشکر 33 المهدی، دفتر چهارم» یک خط پایینتر هم حاجمهدی را معرفی کرده است: مسئول محور واحد اطلاعات عملیات و فرمانده گردان زرهی لشکر 33 المهدی(عج)» نمیتوان این دو را از همدیگر جدا کرد که کتاب «زندگینامه حاجمهدی است» یا «تاریخ تفصیلی اطلاعات عملیات لشکر 33 المهدی». نویسنده آنقدر این دو موضوع را در هم تنیده که قصدش فاش نشود؛ اما چیزی که منِ خواننده برداشت کردم از کتاب، تاریخ واحد اطلاعات عملیات روایت میشد، به بهانهی حاجمهدی. البته که انتخاب و بهانه خوبی است. عبدالله عمیدی سال 91 کتاب منتشر کرده با با عنوان «جلوتر از خاکریز». در آن کتاب خاطرات جمعی از رزمندگان اطلاعات عملیات لشکر 33 المهدی را آورده. خود عمیدی میگوید از 13 رزمنده، بین سه تا شش خاطره به همراه تصویر آورده که یکی از شاخصترین رزمندگان محمد نیساری است؛ محمد، برادر بزرگ مهدی نیساری که در کتاب پهلوان مقاومت، یکی از مهمترین راویان کتاب است. کتاب با خاطرهی شناسایی پیکر شهید محسن حججی، در حضور داعش، توسط حاجمهدی شروع میشود. در واقع کتاب در اوج شروع میشود؛ از خاطرات سوریه. این خاطره اولینبار به تقل از حاجمهدی در کتاب «سربلند، زندگینامه شهید حججی» به قلم محمدعلی جعفری منتشر شد. البته خود حاجمهدی که این خاطره را در محافلی نقل کرده بود. تازگی نداشت، اما شناسایی وسط داعش، بارها و بارها هم بخوانی جذابیت و هیجان دارد. این خاطرهی سوریه را بگذاریم کنار، کتاب سه بخش اساسی دارد: معرفی مهدی نیساری در جنگ، معرفی مهدی نیساری در شهر و معرفی مهدی نیساری در خانه. مهدی نیساریِ در شهر، آشناترین مهدیِ نیساری برای من بود. در کتاب به نقل دوستان و همشهریانش، شخصیت مهدی نیسازی روایت میشود که عناوین این خاطرات «مال و جان»، «شوخیهای مهدی»، «مردمداری و دستگیری»، «هیات و تعزیه»، «رزمایشهای فرهنگی نظامی» و «صبر ایمانی» بود. تقریبا نزدیک به چهل صفحه. اما دو بخش مهمتر کتاب «مهدی نیسازی در جنگ» و «مهدی نیساری در خانه» بود. منِ همشهری مهدی نیساری، نقش او را تا به امروز در جنگ نمیشناختم. مردِ اطلاعات و شناساییِ عملیاتهای نفسگیر، مردِ دریا و اروند، مردِ هورالهویزه و بدر، مردِ مهمِ عملیاتهای کربلای 4، کربلای 5، کربلای 8، والفجر10 و مرصاد، مردی که از اطلاعات به فرماندهی گردان زرهی رسید و مردی که نویسنده معرفی میکند «مردی که یک قدم از همرزمانش جلوتر بود.». این خاطرات پر است از اطلاعات ریز و درشت عملیاتهایی که حاجمهدی در آن نقش محوری داشته. نقشی که هم فرماندهان در ردههای بالاتر نقل میکنند و هم آنهایی که همرده و یا زیردست حاجمهدی بودند. حاجمهدی پرچم گراش را در دفاع مقدس بالا نگه داشته. گراشیهایِ امثال حاجمهدی در دفاع مقدس کم نبودهاند. اما گمنامی را انتخاب کردهاند. تقریبا دو سوم کتاب، خاطرات حاجمهدی در جنگ بود که گاهی ریزاطلاعات تخصصی و پانویسهای متعدد و عوض شدن پیدرپی راویان برای یک خاطره، برای منِ خواننده خستهکننده میشد و گاهی با حواسپرتی همراه بود. وقتی «مهدی نیساری در خانه» را به روایت تکدخترش و همسرش خواندم، با خودم گفتم این روایت چه کم از روایت دختران و همسران شهدا دارد که در سوره مهر و روایت فتح منتشر میشود؟ چرا نباید این روایتها را شرح و بسط داد که خودش بشود یک کتاب مستقل؟ روایتِ دخترمادری این کتاب، بهراحتی میتوانست کتابِ مستقلی شود. در این بخش که راوی حذف شده بود، پر بود از فراز و نشیب و تعلیق، پر از احساس و عشق دخترانه و زنانه و در عین حال حماسی و بدونسانسور از زندگی و اخلاق حاجمهدی در خانه. بیش از شانزدههفده مورد از ایرادات ویرایش و نگارشی و املایی و روایی یادداشت کرده بودم که برای کتاب بنویسم. اما دو بخش «فاطمیا» و «به روایت پروانه» آنقدر ساده و ملموس روایت میشد که بیخیال ایرادها شدم. و در آخر؛ گرچه راوی با حاجمهدی دوستیِ 36 ساله داشته، ولی همشهریِ او نبوده. در شهر با او زندگی نکرده. اگر راویِ کتاب یکی از دوستانِ همشهریِ حاجمهدی بود و حاجمهدیِ در شهر و در خانه را در تار و پود و حاجمهدی در جنگ تنیده بود، پهلوان مقاومت، کتاب ماندگارتری میشد. البته خود نویسنده کتاب وعده داده که رمان حاجمهدی را هم خواهد نوشت. و باز میگویم: کاش راویِ کتاب، خود حاجمهدی بود... کاش همهی کتاب بهزبان حاجمهدی بود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.