یادداشت samin⋆

samin⋆

samin⋆

دیروز

سن‌ام به ر
        سن‌ام به رادیو هفت و دوران اوج [خندوانه] قد نمی‌دهد. من ، امیرعلی را با [شب های مافیا] و نبوغش میشناسم؛ حتی قبل از اینکه کتاب به دست بگیرم‌. دروغ چرا؟ هنوزم گوشی‌ام پر است ازعکس های خودش و بهارِ زیبایش ...
بگذریم که علاقه‌ام به شعر هم از همین مافیا و آدم هایش می‌آید.

قبل از کان لم یکن ، قصه‌های امیرعلی را خوانده بودم و به علاوه با خودِ نبویان هم آشنا بودم.(خودش هم وقتی می‌خواهد بامزه باشد عین نثرش صحبت می‌کند).
عجیب است که چرا همه قصه های امیرعلی را بیشتر پسندیدند.کان لم یکن به مراتب طنز قوی تری داشت حتی با وجود حجم کمش.نمک بی‌اندازه‌اش هم خود را در توصیفات نشان میداد.
مردم استرایک آشنا بودند؟شاید. اما بینشان پن هلدر (اگر اشتباه نکنم) انگار که رفیق صد ساله‌ام بود. انگار هرروز تاب خوردن جسم بی‌جانش را بالای سر جهالت مردم میدیدم.‌ اصلا با همین اتفاق طنز تلخ کتاب برایم آشکار شد.ش

به هرحال؛  کان لم یکن از آنهاییست که اگر مثل من نباشید و بنشینید یک ساعته به موخره میرسید و با ساعتی خوش خداحافظی میکنید.حتی  اگر طنز نمیخوانید، حرف های نبویان ارزش یک ساعت را دارند.


"عکس از جشن امضای کان لم یکن"
      
26

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.