یادداشت زینب موسی
1403/3/12
زیر سقف دنیا از آن کتابهایی بود، که وقتی گوش میدادمش یا حتی همین حالا هم که تازه تمام شده، حس میکنم لحن کتاب، در حرف زدنهای معمولیم هم گل کرده است. لحنی روان، دلنشین و تاثیرگذار. نمیدانم ، اگر نسخه متنی را هم میخواندم همین نظر را داشتم یا نه. کتاب پر از تصویر است، پر از صدا، و پر از بو. نویسنده همان اول، اعتراف می کند که این کتاب یک روایت احساسی است از شهرهایی که شناخته و توصیه می کند که خواننده برای داشتن یک تصویر واقعی از شهرهای زیر سقف دنیا، خودش باید راه بیافتد و برود دنیا را ببیند. نشانههای این اعتراف در تصاویر یکجانبه، قاببندیشده و حتی شاید در یک جاهایی کارگردانیشدهٔ شهرها و ماجراها به خوبی دیده میشود. پایان کتاب با جمله ای به سرانجام می رسد که شاید قرار بوده در تمام ماجراهای روایت شده، به اثبات برسد : «مهم نیست کجا زندگی کنی، کافی است آدمهای آن شهر را وادار کنی، نقصهای تو را، عیبهای تو را، هر روز ببینند و عادت کنند» اما به اثبات نمی رسد... فارغ از صحت و سقم این ادعا، ما خیلی عیب و نقصی از راوی ماجرا در نزد آدمهای شهرهایی که روایت کرده، نمیبینیم. در سرتاسر کتاب، ما یک موجود معصوم طفلکی را تماشا می کنیم که در هفت هشت سالگی به خاطر گم کردن پاک کن، خودش را تنبیه می کند. وقتی پدرش او را جا میگذارد، با خونسردی به کنار رودخانه بر میگردد و بزرگترین ماهی عمر پدرش را می گیرد. پسر دانشجویی که گوش شنوایی برای دخترها و پسرهای دور و برش دارد، آشپزیش خوب است و آنقدر دوستش دارند که بدون اجاره، همخانهاش کنند، در بلاد غریب برایش کسب و کار راه بیاندازند و پیرزن های سیسیلی گولش بزنند تا نگذارند برای خرید پول خرج کند و مهمان خودشان باشد. موجود حق طلبی که توی مدرسه تبعیض بین شهدا را تاب نمی آورد، در خیابان های تهران سمت مردمی ایستاده که جوانک بسیجیِ ریش تُنُک، روی زمین میکشدشان و برایشان اسپره فلفل بیرون میآورد، در بلاد غریب برای جوان های مبارز کُرد، ردگمکنی می کند و در بدترین جنگ تاریخ معاصر، چون تاب در تهران ماندن ندارد، راه میافتد می رود جایی که همه به عقلش شک کنند، تا جنگ را خودش از نزدیک ببیند .... خودافشاییهای کتاب بیشتر محدود میشود به تابوشکنیهایی مثل علفکشیدن و دختر دیدن و مواد خریدن برای یک همخانه آشولاش، که در قاموس جماعت مخاطب کتاب، نه تنها عیب و ایراد نیست که شاید یک فضیلت هم به حساب آید. با وجود تمام تصاویر حیرتانگیزِ قلمی شده و صداها و بوهای دلپذیری که در تمام کتاب همراهیت می کند، روح کتاب روح سالمی نیست، صداقت ندارد و حتی شاید اگر بخواهم صریحتر بگویم، ادا در میآورد. ادای چیزهایی که خودش نیست ولی دلش می خواهد که باشد....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.