یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

مواجهه با مرگ
        برایان مگی برای من خیلی عزیزه شاید چون اولین کتاب درست حسابی فلسفی‌ای که خوندم «سرگذشت فلسفه» بود . گرچه قبل‌تر کتابایی مثل «دنیای سوفی» رو هم خونده بودم، عملاً برایان مگی باعث شد وارد دنیای فلسفه شم. برای همین به محض اینکه فهمیدم رمانی درباره‌ی مرگ داره خریدمش و به سرعت خوندمش. این کتاب همون‌طور که از اسمش مشخصه درباره‌ی فردیه که به خاطر بیماری درآستانه‌ی مرگ قرار داره و تقریباً می‌شه گفت تمام کتاب حول محور این نحوه‌ی مواجهه‌ی فرد با مرگ خودش یا دیگری می‌گذره. با اینکه زبان کتاب سوم شخصه، تمرکز هر فصل روی یکی از کاراکترهاست و به همین دلیل نحوه‌ی مواجهه‌های خیلی مختلفی رو با «مرگ» مشاهده می‌کنیم در طول کتاب. کاراکتر اصلی، جان، که یه ژورنالیست موفقه آکسفورد درس خونده و به‌طبع با فلسفه، به‌ویژه فلسفه‌ی انگلیسی زبان که همون فلسفه تحلیلیه آشناست و به همین دلیل گفت‌و‌گوش با اطرافیانش، به‌ویژه دوست صمیمی‌ش کی‌یر که فیزیکدانه، حول محور فلسفه، زبان و معنای زندگی می‌چرخه و به شدت از این قسمتای کتاب لذت می‌بردم. علاوه بر اینا نقش خانواده، عشق، شغل، هویت اجتماعی و روابط دوستانه هم در کتاب خیلی پُر رنگن و این علاوه بر اینکه کتاب رو واقع‌گرایانه و باورپذیر می‌کنه، باعث می‌شه زیر سایه‌ی پررنگ مرگ ببینیم که زندگی همین چیزاست و چقدر این فاکتورها توش مهم‌ان.
در کل اون چه برای من در خوندن این کتاب مهم بود، این نبود که بفهمم قصه چطور پیش میره و آخرش چی می‌شه، فکر نکنم هدف برایان مگی هم همچین چیزی بوده باشه، هرچی باشه برایان مگی فیلسوفه نه رمان‌نویس. از اول هم معلوم بود در نهایت قراره چه اتفاقی بیوفته. اون چه خوندن این رمان نسبتاً طولانی رو جذاب می‌کرد پیگیری روند گفت‌و‌گوها، تجربه‌ی مواجهه‌ی مختلف افراد با مرگ و کنار اومدن با همچین چیزی بود. اگه حوصله دارین یه کتاب طولانی درباره‌ی مرگ بخونین و عمیقاً تحت تأثیر قرار بگیرین به نظرم ارزش داره بخونیدش.

فقط اینکه ترجمه کمی عجیب بود. از اصطلاحاتی توش استفاده شده بود (مثل «ولالله») که باعث می‌شدن یهو از فضای انگلیسی کتاب و کاراکترا دوری شه. و تعدادی غلط دیکته‌ای تکرارشونده (مثلاً «برگزاری» همه جا «برگذاری» نوشته شده بود) و این چیزا چون مدام تکرار شده بود خیلی موقع خوندن اذیتم کردن.
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.