یادداشت Elnaz Niknejad
1404/7/27 - 14:36
برندگان، جلد آخر سهگانهی شهر خرس، در واقع پیشدرآمدِ یک اتفاق تلخه. اتفاقی که در بخش پایانی فاش میشه، اما همزمان با رخدادهای کتاب اول اتفاق افتاده.
.
زندگی چیزی جز چرخهی بیپایانِ شکست و غم، تغییر و امید، افتادن و دوباره بلند شدن نیست.
و چیزی که باعث میشه دووم بیاریم روابط درسته، والدین حمایتگر دوست هایی که بهمون عشق میورزن و انسان هایی که به موقع راهنماییمون میکنن.
بکمن این مفهوم رو به بهترین نحو ممکن به قلم کشیده.
.
از شروع کتاب دوم ذهنم مدام درگیر یک سری احتمالات بود؛ اگر مایا همچین پدر و مادری نداشت، اگر آمات اونقدر شجاعت به خرج نمیداد، اگر بنی، بوبو و آنا دوستان فوق العاده ای نبودن و اگر هیچکدومشون اونطور که باید نبودن، چی میشد؟
و خب در پایان در تلخ ترین حالت ممکن با تمام این احتمالات رو به رو شدم.
امان از قلمش.
درست قلبت رو هدف میگیره.
احساسات رو به پوست و قلب و روحت تزریق میکنه.
با تمام وجود غم و شادی رو حس میکنی.
و طوری مینویسه راه فراراز دلبستگی نداری.
وابسته میشی.
وابسته به آدمها
به مکانها
به حیوانها
به اسم ها
به شعارها
به احساسات.
به همهچیز.
و دلم برای همشون تنگ میشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
