یادداشت پیمان قیصری

پیمان قیصری

پیمان قیصری

3 روز پیش

        از پیشگفتار کتاب 

آیا هزار افسان خیالات است؟ 
در کتاب گرانقدر تحلیلی از هزار و یک شب نویسنده‌ی بزرگوار رابرت ایروین، سخن گهرباری دارد که در چشم من چون آفتابی می‌درخشد. جمله‌ای مهم و کلیدی است به ویژه که در آن، سر خود، اصالت داستان‌های هزارویک شب را، یکجانبه و یکجا، به ادبیاتِ عَرَب می‌بخشد. فرماید: «هزار و یک شب که در خاورمیانه تا روزگاران اخیر به فراموشی سپرده شده بود، با چنان گستردگی و دفعات متعددی به زبان‌های غربی ترجمه شد که علی رغم پیشینه‌های عربی داستان‌ها، انسان اندکی به وسوسه می‌افتد که آن را در اصل اثری از ادبیات اروپایی به شمار آورد!»
این‌همه بزرگ منشی ستودنی است. اروپاییان که هزار و یک شب را ترجمه کرده‌اند تمایل دارند آن را اروپایی بدانند؛ عربان که هزار افسان، از پهلوی یا فارسی برایشان ترجمه شده آن را از خود می‌دانند؛ ولی ایرانیان که این کتاب را به وجود آورده‌اند، هرگاه از تعلق به آن حرفی بزنند، نژادپرست خوانده می‌شوند. این تجربه‌ای است که برای من پیش آمد، وقتی نمایش شب هزارویکم را بر صحنه داشتم. 
میل به مال خود کردن، یا بذل و بخشش آثار دیگران، با هزار و یک شب آغاز نشده، و هنگامی که غربیان نخستین بار عیسی مسیح را با موهای زرین در کتاب‌های مصور و فیلم‌هایشان به صلیب کشیدند، و در آفرینش‌های شنفدیداری شان از هزار و یک شب، وانمود کردند شهرزاد ـ جای شهریار ساسانی ـ برای خلیفه‌ی بغداد قصه می‌گوید، آغاز شده بود. تمایل به مال خود کردن، و بذل و بخشش آثار دیگران، مسلّماً ایشان را مردمی بزرگوار و بلند نظر نشان می‌دهد وقتی آثار ایرانی را در موزه‌های خود به نام‌های عربی معرفی می‌کنند؛ و حتی به خود اجازه می‌دهند هزارویک شب را سرِ خُود شب‌های عربی بنامند، کاری که خود عرب‌ها نکرده‌اند؛ و وقتی با حمایت سازمان جهانی یونسکو، در ماه مه ۲۰۰۴م، در عروس شهرهای جهان، میزگرد بین‌المللی «سهیم شدن در هزارو یک شب» با برنامه‌ريزي سازمان پژوهشی عربی‌دانان دنیای عرب، از خود در می‌آورند که به شهادت فهرست جلساتش ظاهراً تنها ملتی که در آن سهیم نیست ایرانیان‌اند، که اگر هزار و یک شبی هست، در بنیاد، از دسترنج آنهاست. 
و همزمان با چنین همایشی ما در اینجا چه میکردیم؟ جز اینکه آن بالا مشغول تقسیمِ میزها و غنایم بودیم؛ مشغول دریغ کردن ابزار آفرینش فرهنگی از اهالی فرهنگ، و اهالی فرهنگ خود مشغول بودند به تقسیم مسئولیت شکست‌های اجتماعی این قرن میان خود و دیگران. چه می‌کردیم جز اینکه در غارت و ویرانی آثار تاریخی و فرهنگی (یک نمونه اش چپاول تمدن جيرفت) و ویرانی محیط زیست (یک نمونه اش نابودي درخت‌های تهران و کشتزارها و جنگل‌های شمال) با چشم بستن و خاموش ماندن  همدستی می‌کردیم، و هر کس را که ردّی از فرهنگ خویش جستجو می‌کرد نژادپرست می‌خواندیم، تا خود را در چشم غربی مقبول، و در چهارچوب مدرنیزم عقب مانده‌ی وطنی، پیشرو نشان بدهیم.

      
41

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.