یادداشت مرضیه جلالی
1403/10/26
بسم اللّه الرحمن الرحیم شما از ابتدای کتاب میدونی قراره سرنوشت پال به کجا برسه و حتی میدونی تمام آن چیزی که تو کتاب روایت شده حقیقته اما یک نفس خوندنش رو ادامه میدی که ببینی پال چطوری زندگی کرد و چطوری زندگی رو معنا کرد. هر چند که آخرین فصل کتاب میتونه ما رو به یه هقهق و اشک طولانی وادار کنه و قلبمون رو به درد بیاره ولی در انتها حس رضایت داری از ته دلم از پال تشکر میکنم که با شجاعت زندگی کرد و نوشت و باعث شد آخر داستان با وجود غمی که به دل میشینه، یه لبخند بزنیم و بگیم هر چند دردناک ولی به بهترین شکل ممکن تموم شد. و اما فصل آخر کتاب رو ساعت ۵ الی ۶ صبح تو شیفت خوندم از این بابت که تو این موقعیت بودم و نتونستم باهاش گریه کنم متاسفم اما زل زدم به سرم مریضم که وسط خوندن کتاب براش وصل کردم و دارم به زندگی کردن فکر میکنم:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.