یادداشت فاطمه عباس‌نژاد

زمانی که یک اثر هنری بودم
        Fatemeh Ab:
بهترین کار وقتی مثلاااااا داری چهار تا کتاب رو با هم می‌خونی (نمی‌خونی) اینه که به توصیه خواهرت یک کتاب پنجم برداری و اونو شروع کنی.
کتابی که وقتی دست‌ت می‌گیری دیگه نمی‌فهمی چه طور داری پیش‌ می‌ری.
گذر زمان رو نمی‌فهمی و به خودت میای و می‌بینی دویست صفحه رو تو چند ساعت خوندی.
نمی‌دونم از محتوای مقدمه‌اش شروع کنم و اینکه آقای اشمیت یک فیلسوفه که وسط بیابون یکهو احساس می‌کنه خدایی هست و آدم معنوی ( نه دین‌داری) میشه یا از این بگم که کتاب روایت وضعیت انسان در مدرنیته است و نویسنده سعی کرده در لا‌به‌لای داستان قدم به قدم ما رو با مصائب مدرنیته برای انسان رو به رو کنه.
خشم، عصبانیت، غم و حتی طنز احساساتیه که سطور کتاب در شما بر‌می‌انیگیزه.
قصه رو نمی‌گم که اسپویل نشه چون واقعا قصه‌اش راحت اسپویل میشه.
کتاب در آغاز داستان به نطر می‌رسه نویسنده تحت تاثیر هانا آرنت یا به پیروی از اون قائله که فردی که آگاهی و اراده اش رو به دست دیگری می‌سپاره، انسانیتش رو واگذار کرده و اون یک هیولاست.
درست مثل قصه آیشمن در اورشلیم فیلم هانا آرنت.
و به نظرم کتاب به ما میگه که دیکتاتور‌ها کیان؟ اونا که به جای ما فکر می‌کنند.

و قدرت تفکر رو از ما می‌گیرن و این ماییم که به اون‌ها واگذار می‌کنیم.
ولی دیکتاتور دوران ما دیگه زئوس قصه کتاب یا هیتلر و... نیستند. دیکتاتورهای امروز رسانه‌هایند.
فرهنگ مدرنیته است که ما رو به سمتی می‌بره که به دنبال دیده شدن باشیم.
کتاب اهمیت آزادی انسان به معنای فرد انسانی رو خیلی خوب به تصویر می‌کشه و یک جاهایی واقعا نفست انگار تنگ میشه ازبس که در خفقانی‌.
و روانت از انفعال شخصیت داستان بهم می‌ریزه.
نویسنده کتاب به دنبال ارایه تعریفی از هنر هم هست.
اینکه این هنرمند نیست که با هیاهو ارزش هنرش رو مشخص می‌کنه بلکه مخاطب خودش باید به زیبایی یک اثر پی ببره.
همون مشک آن است که خود ببوید... خودمون.
اما هنر مدرنیته بگیم هنر دوران ما بگیم هنر رسانه محور ما، شده هنر هر کس صداش بلندتره.
و ذیل داستان این کتاب آدم می‌فهمه شهرت چه طور به وجود میاد و چه طور ازبین میره و کتاب خوبی برای سواد رسانه‌ایه.
نویسنده هنری که ناطر به شهرت و ناظر به تاثیرگذاری بر مخاطبه رو نقد می‌کنه.
کتاب به وضوح و به شکلی نمادین جنگ مدرنیته با طبیعت رو به تصویر می‌کشه و سر‌آخر بازنده اصلی این جنگ مدرنیته است.
کتاب به ما نشون میده که مدرنیته چه طور انسان رو تبدیل به شی می‌کنه و از هر پدیده انسانی شی‌ و وسیله‌ای برای شهرت‌طلبی پدید میاره.
اما آخر این قصه فقط نابودیه.
پند اخلاقی کتاب هم اینه که انسان به بردگی کشیده نمیشه و آزادی رو نمیشه اهدا کرد یا آزادی کسی رو نمیشه از آن خود کرد و سر آخر چیزی که ما رو از این بازی مدرنیته میتونه بیرون بکشه و نجات بده عشقه:)

به نظرم محتوا کتاب خیلی شبیه سریال black mirror هم هست. از این جهت که نشون دهنده کثافت رسانه و جهان مدرنه.
اما نکته دیگه‌ای که کتاب برای من داشت این بود که من می‌گفتم ما خودمون رو در آینه دیگران می‌بینیم و اگر دیگری نباشه ما هم نیستیم.
حرف خودمم نبود و تو کتاب فلسفه تنهایی یا عین این مضمون یا مشابهش طرح شده بود.
اما با خوندن این کتاب فهمیدم شاید حتی اگر دیگری نباشه ما همچنان هستیم. و این در آینه دیگران هویت‌یابی کردن یک روی سیاه و تیره هم داره.
اینکه تو دیگه اصیل نیستی و این میل به دیده شدن به هر قیمتی در جهان مدرن برای هویت‌یابی تبدیل شده به بلای خانه‌مان‌سوزی که تهش خودکشیه.
و تهش هر کاری کردن برای دیده شدنه.
اینکه هویتت از نگاه دیگران به دست بیاد تهش منجر به نابودی خودت میشه.
ارتباطم با شخصیت کتاب هم خوب برقرار شد چون شخصیتش ۲۰ سالش بود:)
اما نماد‌ها کتاب زیاد و قوی نبودن و من با توجه به مقدمه فکر کردم واووو چه قدر قراره نفهمم‌اش ولی خیلی ابکی بود نمادهاش.
آخر داستان سریع تموم شد و به دلیل اسپویل شدن نمیگم چرا اما اون طور که باید تموم نشد و نویسنده با این مدل پایان بندی در اثبات مدعای خودش ضعیف عملکرد و سر آخر مبنایی برای اثبات انسانیت و راهی برای اون به ما نشون نداد.

      
17

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.