یادداشت ریحانه شهبازی

        «از غم»
خوابش نمی‌برد گریه‌اش می‌گیرد
خواب می‌بیند گریه‌اش می‌گیرد
خواب می‌بیند که گریه‌اش می‌گیرد؛ گریه‌اش می‌گیرد
بیدار می‌شود از گریه از گریه گریه‌اش می‌گیرد
مثل حالا و در این خط که از گریه‌اش می‌گیرد گریه‌ات می‌گیرد گریه‌اش می‌گیرد
مثل حالا و در این خط که از گریه‌ خنده‌ات می‌گیرد گریه‌اش می‌گیرد
دست خودش نیست گریه‌اش می‌گیرد
دست شما هم که باشد گریه‌اش می‌گیرد
و از این خط گریه‌اش می‌گیرد
و از من گریه‌اش می‌گیرد
و از خدا گریه‌اش می‌گیرد
گریه‌اش که بند نمی‌آید گریه‌اش می‌گیرد
و گریه‌اش که می‌گیرد گریه‌اش می‌گیرد
از گریه‌اش می‌گیرد گریه‌اش می‌گیرد
آخر این‌قدر گریه‌اش می‌گیرد که دلش می‌گیرد
و دلش که می‌گیرد گریه‌اش می‌گیرد

و گریه‌اش که می‌گیرد می‌گیرد...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.