یادداشت Mandana between pages
1403/4/20
این جلد اینجوری شروع شد که همه چی شیرین و گوگولی و دوست داشتنی بود و یه فضای جادویی لذت بخشی داشت بعد یه جایی نزدیک آخرای کتاب کلا همچی دارک شد همش مرگ و چیزای ترسناک پیش میومد و که خب از نظرم این تبحر نویسنده رو میرسونه و این حس رو به من القا میکرد که نویسنده خیلی همه چی رو تحت سلطه خودش قرار داده و خیلی خوب داستان رو میگردونه نکته دومی که از همون اول جذبش شدم تو کتاب یسری توصیفات و تشبیهاتی بود که من میمیرم واسشون: تشبیه احساسات به رنگ ها. کلا این مقولهی رنگ ها و احساسات رو وقتی جایی میبینم خیلی لذت میبرم ازش و همینطور خودمم هم زیاد توی نوشته هام ازش استفاده میکنم. در مورد شخصیت ها اگه بخوام بگم خب اونجوری نبود که پیوند احساسی خیلی شدیدی بتونم برقرار کنم با همه شخصیت ها ولی در کل خیلی خوب بودن، مثلا خوده شخصیت دوناتلا اوایل یکم درکش سخت بود ولی آخرای کتاب انگار متوجه میشدیم که چقدر این آدم فهمیدهست و شخصیتش در طول داستان رشد میکرد. کتاب خیلی خوش خوانی بود و موقعی که میخوندمش اصلا متوجه گذر صفحات نمیشدم(هرچند خوندنش خیلی طول کشید برام که دلایل دیگه ای داشت) دنیا سازی قشنگ بود هرچند به نظرم اونقدر چیز پیچیده ای نداشت. و به این نکته ریز هم اشاره کنم که وقتی پسرای کتابی به دخترا لقب میدن و اون لقب یه معنی خاصی میده>>> در ضمن اینکه نویسنده در طول داستان و حتی در پایان جلد اول هم آدمو کنجکاو نگه میداره خیلی جذابه مثلا همین که میخوای بدونی اسطوره کیه و ... خلاصه خیلی خیلی خوشحالم که بالاخره این مجموعه رو شروع کردم و به زودی جلد های بعدی رو میخونم قطعا.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.