یادداشت رقیه م.ناصری
1404/1/28
از پیله تا پرواز کتاب در مورد نوجوانی است که وارد پیله تاریکش شده تا سرنوشت ساز ترین روزهای خودش را پشت سر بگذارد. پیله ای که یاد می دهد برای به دست آوردن خواسته های مان، اول باید از بعضی چیزها بگذریم. توی پیلهٔ میکائیل مسائل اجباری و اختیاری با هم وجود دارد و او قرار است بفهمد می تواند کدام را تغییر بدهد و کدام را نه. فضای نوجوانانه می طلبد که تاریکی درون پیله کنترل شده باشد تا این تغییر دادن به سمت هر موضوعی نرود. اما بخش هایی در کتاب هست که این موضوع از دست نویسنده در رفته است. «گفتم:« گوته هم عاشق آزادی بوده؟» آوا گفت:« حتما دیگه... چه طور مگه؟» به تی شرتم اشاره کردم. خنده اش گرفت:« مگه اینجا چی نوشته؟» کیا را واداشتم تا اگر گندی هم هست خودش گردن بگیرد، دستی به موهایش کشید:« خب معلومه به هندی نوشته زنده باد آزادی.» » همچنین گاهی مسائلی مطرح می شود که زیرلایه مناسبی برای فضای نوجوانانه ندارد. «پولش را که داد، زیر گوشم گفت:« جعبه سیاه هواپیما دیگه. مجبور شدند بازش کنند. حالا دیگه همه چیز معلوم میشه.» بعد گفت:« حقیقت رو از ما بگیرند دیگه چی می مونه برامون؟» و رفت.» میکائیل با انتخاب هایش قرار است پروانه ای شود آماده پرواز. پروانه ای که هر نقطه رنگی روی بالش نتیجه یک تصمیم است و ماجرایی دارد. در همان اوایل داستان پسری را می بینیم که عاشق شده، طرفدار سبک خاصی از موسیقی و کتاب است و کارها و تصمیم های دیگران را برای خودش تحلیل می کند. میکائیل شخصیتی است که با نوجوان ایرانی فاصله دارد. فرد بالغی است که می خواهد با دختر مورد علاقه اش ارتباط برقرار کند و در تمام کتاب چالش ها و موانعی را داریم که در این مسیر با آن ها مواجه می شود. کنشی که در این سن دارد شاید چیزی باشد که باعث شود خانواده ها نخواهند کتاب را به نوجوان شان توصیه کنند. پایان داستان می گوید وقتی پروانه هم می شوی ماجرا هنوز ادامه دارد. بال های رنگی ات را به هم می زنی اما سختی ها دنبالت می آیند. صحنه هایی که منتظر واکنش و انتخاب ما هستند، تمام نمی شوند. پروانه باز هم باید تصمیم بگیرد. پروانه تا وقتی پر می زند در حال انتخاب است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.