یادداشت صَعوِه
1402/6/2
خیلی از کتابایی که تو زندگیم خوندم اونایی بودن که بابام می خرید و یه قسمتش رو می خوند و بعد اونقدر گرفتار می شد که تا تهشون نمی رفت و یه گوشه خونه می موندن برای من:) این کتابم جزو اون دسته به حساب می آد. واقعا به خاطر ندارم کی این کتاب رو خوندم؛ فقط توصیفات چیپس و سیب زمینی و یه آقایی با دخترش(اگر اشتباه نکنم) که یه کافه رو اداره می کنه و پوست همسرش رو «کاراملی» اسم برده یادم موندن:))) اما تقریبا ۷۰ درصد مطمئنم اگر بازم این کتاب رو بخونم بیشتر درکش می کنم و شاید بیشتر هم دوستش بدارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.