یادداشت

سلوک
        سلوک، بی تردید شاهکار محمود دولت آبادیه؛ داستانی با زبان فارسی استوار و درست که شاید مهم ترین ویژگیش وجود سه زاویه ی دید و جریان سیال ذهن باشه. البته که همین ویژگی ها باعث میشه نسبت به خیلی از رمان ها سخت خوان بشه و در عین حال، همین ویژگی هاست که جذابش کرده. 
داستان از جایی آغاز میشه که قیس پیرمردی رو میبینه که دست نوشته هاش رو روی نیمکتی جا می گذاره و بعد، متوجه میشه که این پیرمرد در واقع خودِ دیگر قیسه؛ اولین شوک که باعث میشه خواننده پای داستان میخکوب بشه.
در ادامه داستان عشقی به سرانجام نرسیده میان قیس و نیلوفر روایت میشه که بخشیش از دید قیس، بخشی از دید دانای کل و بخش دیگه از دست نوشته های پیرمرده. 
قیس مردیه که اگر چه عاشقه اما تلاشی برای ازدواج و رسمی کردن این عشق نمی کنه و نیلوفر پس از ده سال می فهمه که به پای چنین مردی ماندن حرام کردن زندگیشه. اما قیس، عشق رو می خواد (و نه معشوق رو!) و بیشتر ماجراهای داستان هم گرد همین موضوع و واکنش قیس به از دست دادن عشق می چرخه. 
پایان بندی داستان به نظرم فوق العاده بود. همونقدر که شروع جذابی داشت، پایانش هم جذاب بود و داستان در هیچ لحظه ای از تب و تاب نیافتاد. این چرخه ی قیس های پیر و جوان که مدام تکرار میشه ایده ی فوق العاده ای بود برای تمام کردن روایتی سیال ذهن.

پیشنهاد می کنم این کتاب رو بخوانید اما با حوصله و صبر. مزه مزه ش کنید تا ازش لذت ببرید.
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.