یادداشت محسن قاضیزاده
1403/1/12
زمان بازی اگر آغاز خوبش نبود به این سادگی ها سراغ اين شیوه روایت داستانی نمی رفتم؛ «روزي بود و روزگاري و بس خوش روزگاري يه گاو ماغ كشي بود كه داشت...» با شروع داستان حس خواندم قصه ای پر ماجرا و دنباله دار داشتم؛ قصه هايي كه مادر بزرگ و بابا بزرگ ها براي نوه هاشان تعريف مي كنند. با پیشروی به اتفاقات بعد، پی بردم داستان ذهني و به شيوه جريان سيال ذهن جلو می رود. برای وفای به عهدم تا پایان خواندم. این پیمان بعد زیاد شدن کتاب های تا نیمه خوانده شده، بین من و کتاب های نوگشایش بسته شد. لا به لاي ذهن و واقعيات زندگي استيون ددالوس ـ قهرمان داستان ـ سفر کردم به دوران نوجواني ام. روي تشك زمينه سبز لجني مي خوابيدم. شب ها براي خواب شيرجه مي زدم روي خنكاي گل هاي سرخش. دون دون شدن بدنم ارمغان جا مانده از سفر بود. در گستره داستان با آيين و پيشكسوتان مسيحيت آشنا مي شويم. مي توان گفت: آن سه روز اعتكافي كه بخشي از داستان را در بر گرفته به مفاهيم ديني و باورهايمان نزديك است. داستان آفرينش، نگاه به جهنم و عذاب هاي آن مسحور كننده و آموزنده روايت شده است. *** - سعي خواهم كرد با نوعي شيوه زندگي يا شيوه هنري هر قدر كه مي توانم به آزادي و به تمامي، ضمير خود را بيان كنم و براي دفاع از خود فقط سلاحهايي را به كار برم كه خود را در استفاده از آنها مجاز مي دانم ـ سكوت، جلاي وطن و زيركي. - اين را هم به تو خواهم گفت كه از چه چيزهايي نمي ترسم. من از تنها بودن يا به خاطر ديگري عقب رانده شدن يا رها كردن آنچه بايد رها كنم نمي ترسم. از اشتباه كردن هم نمي ترسم حتي اگر اشتباه بزرگ باشد، اشتباهي كه يك عمر طول بكشد و شايد تا ابد ادامه پيدا كند. . 96/2/15
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.