یادداشت
1403/8/5
کالینهوور همیشه برایم یک نویسندهی خیلی عالی بود. از همه نظر. « نهمین روز از ماه نوامبر» و « اگر حقیقت این باشد» هم که از شاهکارهایش بود. طبق روال همیشه، سری به صفحهی کالینهوور در بهخوان زدم و لیست کتابهایش را از نظر گذراندم. این کتاب توجهم را جلب کرد. از یادداشتها و بریدهها دریافتم که ارزش خواندن دارد و خیلی زود هم خریدمش. در اوقات فراغت تابستان، آنچنان تنبلیای به سراغم آمد که اصلا سمت کتابهای نیمه خوانده و نخواندهام هم نرفتم. کتاب در قفسهی کتابخانه خاک خورد و خاک خورد. در واپسین روزهای تابستان به خودم آمدم و به سراغش رفتم. شروع کردم به خواندن و خیلی زود هم تمامش کردم. «اشکهایی که در سکوت جاری شدند» داستان تاوان سکوتهای نابجاست. سکوتهایی که آتش به زندگیها میزنند. کوئین و گراهام، به طرز عجیبی باهم آشنا میشنود و ازدواج میکنند. زندگی خوبی دارند تا اینکه سکوت میکنند. از ناراحتیها حرفی نمیزنند و سکوت میکنند. از عصبانی شدنها حرفی نمیزنند و سکوت میکنند. از دلخوریها حرفی نمیزنند و سکوت میکنند. هر دو سعی میکنند خود را خوب نشان دهند و وانمود میکنند برای استواری این زندگی میجنگند. شاید هم واقعا در حال مبارزه باشند. اما به اشتباه. آنها با همدیگر میجنگند، نه برای همدیگر. داستان به دو زمان گذشته و حال تقسیم میشود. زمان گذشته، ماجراهای قبل از آشنایی و دوران آشنایی آنها را روایت میکند و زمان حال، در حال روایت ماجراهای زندگی آنها، بعد از گذشت هفتسال زندگی مشترک است. شنیدن همزمان این روایتها، در اوایل کمی دشوار است و به مرور برای مخاطب جا میافتد. موضوع داستان عالی بود. خلاقیت نویسنده، خیلی خوب بود. انشارات اسماءالزهرا، جلد بهتری برای کتاب در نظر گرفته بود. اما اصلا ترجمهی خوبی نداشت. قواعد نگارشی رعایت نشده بود. مکالمهها گاه نوشتاری و گاه عامیانه بود. جمله بندیها ایراد داشت و اصلا درست نبود. کتاب فونت مناسبی نداشت. اوایل جذاب بود اما بعدها زننده شد. کشش و طولانی کردن کتاب اصلا از کالینهوور انتظار نمیرفت. این پایان یکهویی هم همینطور. من همیشه کالینهوور را بخاطر پایانهای دوستداشتنیاش یاد میکردم اما این یکی، بر خلاف تمام کتابهای قبلی، اصلا خوب نبود. خواندش را به کسانی پیشنهاد میکنم، که تازه میخواهند به سراغ کتابهای کالینهوور بروند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.