یادداشت سیده زهرا ارجائی
1404/6/31 - 21:58
ماهان متین نه ماه پیش، در شب عروسیاش، تصادفی سخت میکند؛ خودش برای لحظهای مرگ را تجربه میکند و به زندگی برمیگردد اما همسر جوانش به کما میرود. در این مدت ماهان هر کجا که فکر میکرده دعانویس یا فرد مستجابالدعوهای وجود دارد رفته و تمام راههای مادی و معنوی برای نجات همسرش را طی کرده است. حالا آخرین امیدش را در نجاریِ مردی به نام میرفتاح یافتهاست؛ مردی که عارف بودنش را انکار میکند اما گویا چشمانش چیز دیگری میگویند... ماهان شاگرد میرفتاح میشود تا شاید نظر میرفتاح را جلب کند تا ذکری برای شفای الهه پیدا کند. اما درست زمانی که از اینجا هم ناامید میشود ورقِ زندگیاش برمیگردد و اتفاقات ریز و درشتی پشت به پشت هم مسیر زندگیاش را تغییر میدهند... موضوع اصلی داستان، عرفان بود؛ نه از جنس آنها که از مردم کناره میگیرند و گوشهنشین میشوند. عارفی که در داستان به نمایش گذاشته شده، هیچگاه خودش را عارف و مستجابالدعوه نمیداند، هرگز ادعایی نمیکند، برای خرج زندگیاش کار میکند تا بتواند زندگی خوبی برای خانوادهاش فراهم کند و از آن مهمتر اینکه عرفان را در حل مشکلات مردم و رسیدگی به کار خدا میداند. با این حال فضای داستان به گونهای است که در مجموع آن را به نوجوان توصیه نمیکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.