ایشیگورو قصهگوی قهاری است که چشمهای تیزبین دارد. او چیزهایی را میبیند و با عناصری قصه میگوید که کمتر کسی سراغشان میرود. این کتاب یک نمونه از همین فصههاست، قصهای از فردا. وقتی که همه چیز صفر و یکی شده و حالا نویسنده دارد میپرسد تکلیف احساسات آنجا چی خواهد شد؟