یادداشت Amirmahdi
1404/4/9
بنظرم کتاب بدی نبود. متوسط بود. ازش خیلی تعریف شنیده بودم که خب انگار در اون حدی که گفتن نیست. داستان تقریبا زندگی نامه نویسنده هستش که زندگی سختی داشته و پس از گذروندن پستی و بلندی ها الان به جایگاه خوبی رسیده و جراح مغز و اعصابه. تو طول داستان درباره یه سری نکات روانشناسی صحبت میکنه مثل اینکه چجوری بدنمون رو آروم کنیم (به نوعی مدیتیشن) یا اینکه قلبمون رو باز کنیم و هوای اطرافیانمون رو به روش های مختلف داشته باشیم. (کمکشون کنیم، مهربانی کنیم، عشق بورزیم و...) داخل داستان ممکنه یه سری اشاره های روانشناسی زرد هم بنظرم باشه مثلا اینکه به اون چیزی که میخوای فکر کن تا بهش برسی البته بنظرم نوشته های این کتاب دقیقا همون قانون جذب نیستن ولی بهتره که این حرفا رو با دقت بیشتری بخونیم که دچار اشتباه نشیم. من خودم یه سری جملاتش بود که دوست داشتم و هایلایت کردم ولی کاملا قبولشون ندارم و باید بهشون فک کرد. مثل اون قسمت که میگه: "هیچ شرمیدر مراقبت از دیگران یا حس کردن دردشان وجود ندارد. زیباست و من فکر میکنم دلیل زندگی ما همین است." قسمت جالب کتاب هم ارتباط موضوعات روانشناسی که گفت با موضوعات علمی بود و اینکه خیلی از چیزهایی که توی روانشناسی میشنویم دلیل علمی دارن. مثلا 'یک عصبی به اسم واگ هست بین قلب و مغزه. و قلب از این طریق سیگنال های بیشتری به مغز میفرسته تا مغز به قلب.' که این خودش برام خیلی جالب بود و نشون میده که چرا ما برخی از کارهامون رو احساسی انجام میدهیم. و همین دیگه:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.