یادداشت sheida
18 ساعت پیش

این کتاب مثل دست یه آدم مهربونه که آروم رو شونهت میشینه ، لبخند میزنه ، و همون لحظه قلبتو میلرزونه . داستان ساتورویی که با درد عمیقش لبخند میزنه ، و نانایی که گربهست ، اما عاشقانهترین همراهی رو نشون میده که از یه انسان برنمیاد. اینا فقط آدم و گربه نیستن ؛ اینا تکههایی از عشق ، خاطره ، رفاقت و وداع هستند .. سفری که قراره برای نانا خونه پیدا کنه، در واقع راهیه برای اینکه ما بفهمیم بعضی دوستداشتنها اینقدر خالصن که حتی در لحظهی رفتن ، به فکر موندن کنارت هستند . آخر این کتاب ، یه جاییه که اشکات بیصدا میریزن و دلت نمیخواد هیچکس چیزی بگه . چون سکوت ، تنها چیزیه که میتونه درد اینجور عشق رو تو خودش جا بده. اگر هنوز قلبت جای خالی داره برای دوستداشتن ، این کتاب رو بخون . ولی حواست باشه... یه گوشه از این کتاب قلبت رو برای همیشه با خودش میبره ❤️🩹
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.