یادداشت سامان
1404/3/17
کازیمودو، گوژپشتی که در کلیسای نوتردام سکونت دارد و به علت ظاهر زشت خود از جامعه طرد شده است، او توسط کشیشی به اسم فرولو به فرزندخواندگی پذیرفته شده است. در این میان کشیش عاشق دختری کولی به نام اسمرالدا می شود که به علت محدودیت های مذهبی، نمی تواند این عشق را بروز دهد و دچار جنون می شود، به حدی که وقتی اسمرالدا دلباخته ی فردی دیگر می شود، با دروغ گفتن در مورد او، اسمرالدا را به کام مرگ می برد و کازیمودو نیز که در این حین عاشق اسمرالدا شده بود، نمی تواند چنین وضعیتی را تحمل کند و فرولو و خود را می کشد. در این کتاب، ویکتور هوگو به شدت طرد شدن از جامعه به علت موقعیت مالی و ظاهر را نکوهش کرده. هم چنین افرادی را که در لباس دین، متهم به گناهان بزرگی می شوند را مورد انتقاد قرار داده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.