یادداشت مینا

مینا

مینا

5 روز پیش

        ایلیاد، بازنویسی از نیک مک‌کارتی: 3.5 ستاره

خدا خیر این نشر افق رو بده با این حرکتشون. متن سنگین و حوصله‌سربر ایلیاد رو تبدیل به یه داستان روون کردن که هم جزییاتش به اندازه‌ی کافیه هم اطلاعات بدرد نخور (بعله، جرأت می‌کنم این کلمه رو برای استاد هومر به کار ببرم!) رو خلاصه کرده و لحن کتاب هم آدمو جذب می‌کنه. من تو یه نشست کل داستان ایلیاد رو خوندم و راضیم.

حرفی از خود داستان نیست، احتمالاً همگی می‌دونن دیگه. سال نهم جنگ ترواست و یونانیان و تروایی‌ها و ایزدان حامی دو طرف یکسره با هم تو جنگن؛ ایزدانی که در اصل خودشون باعث و بانی این جنگ شدن. آگاممنونِ بیشعور (پادشاه یونان) هم اون وسط با آشیل می‌زنن به تیپ و تاپ هم و وضع سپاه یونانیان وخیم‌تر میشه. همه همو می‌‌کشن، ایزدانم اون بالا یا گاهی نگاه می‌کنن یا خودشونو می‌ندازن وسط که به نفع طرف مورد علاقه‌شون یه تغییری تو میدون مبارزه بدن و تفریحشونو بکنن. جایی هست که زئوس می‌خنده و خطاب به برادرش پوسایدون میگه: «نگران بنای یادبودت نباش، تو همیشه مشهور خواهی ماند... آنان (جنگجویان تروا و یونان) فردا صبح هم برای سرگرمی ما باز گلوی یکدیگر را خواهند برید.» بعله. اینم از ایزدانشون...

یه نکته هست تو کتاب که یکم برام آزاردهنده‌ست و اونم تلفظیه که برای اسم‌ها انتخاب شده و بعضیاشون خیلی با نام‌های آشنایی که قبلاً شنیدیم و دیدیم متفاوته، مثل هرا که شده هیرا یا هکوب که شده هکیابا. البته مترجم یادداشتی در همین مورد انتهای کتاب اودیسه گذاشته و دلایلشو برای انتخاب اسامی اورده که قابل درکه. یه چیز دیگه هم هست که این نسخه‌ای که من خریدم چاپ هشتم مال سال 1403 هستش و هنوز اشکالات تایپی داره تو بعضی اسم‌ها. در این حد که میری خط بعدی، بعد می‌بینی همون اسم رو یجور دیگه نوشته، مثل منلس و منلاس (شوهر هلن و برادر آگاممنون).

دومین نکته اینکه نمی‌دونم چجوری همچین اشتباه بدی پیش اومده ولی تو صفحه‌ی 113 و 114 اومده شخصی به نام «توآس» رو به عنوان ایزد خواب معرفی کرده، در حالیکه ایزد خوابی که در اون صحنه از داستان حضور پیدا می‌کنه اسمش هیپنوسه (Hypnos). توآس در اصل اسم پادشاه سرزمینیه که هیپنوس در اون زندگی می‌کنه و هرا برای کمک خواستن به دنبالش میره اونجا.
*

اودیسه، بازنویسی از یاروسلاو هولاک: 4 ستاره

در مورد این بخش، هم نظرم کاملاً مثبته و دم نشر افق با این مجموعه‌ی دو جلدیشون گرم که داستان سخت‌خوان اودیسه رو به این زیبایی برای فهم راحت همه آماده کردن. ترجمه‌ی آقای ابراهیمی (الوند) هم واقعاً خوش‌خوان و روون بود و خوندن ماجراهای جذاب اودیسه/اولیس رو شیرین‌تر کرد. من کتاب رو تو یکی دو نشست خوندم و بذارین بگم که داستان به سرعت برق و باد می‌ره جلو.

این بخش، داستان و ماجراهای اولیس رو بعد از تموم شدن جنگ تروا بیان می‌کنه. اولیس تو سفر گاهی از دست کنجکاوی‌های خودش و گاهی هم بخاطر عصبانی کردن ایزدان گرفتار بلا پشت بلا میشه و علاوه بر ده سالی که بخاطر جنگ از سرزمینش ایتاکا دور بوده، ده سال دیگه هم بخاطر همین ماجراها و سفراش از خونه دور میوفته، اونم در حالیکه به شدت دل‌تنگ ایتاکا، زن وفادارش پنه‌لوپی و پسرشون تِله‌ماکس/تلماکه. خلاصه انقدر سرگردون و دربه‌در می‌مونه تا بالاخره دل ایزدبانو آتنا به رحم میاد و میره کمکش تا بالاخره بتونه به آرزوش برسه. اینجا تازه شروع داستان کتابه.

قابل گفتنه که کتاب خیلی طبیعی و شیک یه سری ریز سانسورهایی هم داره. البته نمی‌دونم که بخاطر ترجمه‌ست یا بخاطر بازنویسیه. چون اگر با داستان اودیسه آشنایی نداشته باشین فکر می‌کنین اولیس چه مرد وفادار به زن و زندگی و بچه و خونه‌ش بوده و چجوری مثل یه قدیس دست رد به سینه‌ی هر چی هوا و هوسه زده! در حالیکه *اسپویل* هفت سال ازون ده سالِ دوم غیبتش رو که تو جزیره ور دل ایزدبانو کالیپسو بوده و با اینکه دلش پیش زنش بوده، جسمش تو تخت ایزد بانو بوده... هفت سال! تا اینکه آتنا بالاخره میره سراغش. تازه نگیم که یک سالم پیش سیرسه/سرسیِ جادوگر بوده و اونجا هم بعله... اینا تو متن اصلی مشخصن ولی تو متن این کتاب فعلی اشاره‌ای به اینا نمیشه. 

من تو کل کتاب فقط دلم برای پنه‌لوپی بیچاره کبابه. بیست سال آزگار از شوهرش بخاطر جنگ و باقی قضایا دور بوده (حتی نمی‌دونسته اولیس زنده‌ست یا مرده)، به تنهایی یا حالا یکم با کمک پدر پیر اولیس سرزمینو اداره کرده، پسرشو دست تنها بزرگ کرده، و با جماعت پُر رو و آشغال خواستگاراش سر و کله زده که می‌خواستن از غیبت اولیس استفاده کنن و شوهر پنه‌لوپی و در نتیجه شهریار ایتاکا بشن. *پایان اسپویل*

نکته آخر: در مورد طراحی جلد کتاب و قابشم بگم که خیلییی خوشگله! واقعاً ذوق می‌کنم نگاش می‌کنم، مخصوصاً تو نور که برق می‌زنه.
      
19

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.