یادداشت زهرا غلامى

رنجین کمان: 25 روایت از عشق، رنج و شکیبایی
        آدمی همینطور است، آتشفشان رنج که میشود دلش میخواهد به روی همه‌ی عالم چنگ بکشد، حتی روی عزیزترین کسانش! 
شاید برای اینکه بخشی از رنج نامعلومش را سبک کند، شاید برای اینکه به عزیزانش بگوید شما نباید سرخوش باشید وقتی من رنجورم؛ 
باید پا به پای من بسوزید، شعله بکشید.  این میل به شراکت وقتی بیشتر میشود که ببینی دیگران در اولین دیدار متوجه غم تو نشده‌اند؛ 
شاید اگر کمال درهمان اولین لحظه مرا بغل میکرد و میگفت:  "غمگین نبینمت رفیق"
کار به اینجاها نمیکشید؛ 

روایتهایی ساده و روان که خواننده را با خود همراه میکند تا از رنج و عشق و شکیبایی برایش بگوید؛ 
      
2

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.