یادداشت مجید اسطیری

        برای شناخت این اثر باید از دو جنبه لااقل آن را با بوف کور مقایسه کرد. یکی از لحاظ شکل و قالب و دیگری از لحاظ محتوا و جهان داستانی
از لحاظ شکل این اثر با این که چند سال بعد از بوف کور منتشر شده ولی متعلق به ذهنیتی قدیمی تر از بوف کور است. تطابع اضافات و جملات به هم پیوسته و روده درازی در توصیفات و اغراق در تشبیهات وپرگویی و پرچانگی شخصیت ها همه نشان میدهند که جمالزاده نمیخواسته یا نمیتوانسته به ایجازی که بوف کور به آن پایبند است پایبند باشد. 
اصلا دوست ندارم در این مورد ارزشگذاری بکنم و بگویم کدام شیوه برتر بوده. نثر بوف کور خیلی شسته رفته تر است که برای همان جهان داستانی مناسب است و نثر دارالمجانین پر شاخ و برگ ورنگارنگ است که برای همین جهان داستانی مناسب است. اتفاقا دوست دارم شما را به این نکته متذکر بشوم که چه بسا جمالزده دوست داشته جلوی از رونق افتادن این جهان داستانی و زبانی را بگیرد. وقتی با این دید به نثر شنگول و شیرین دارالمجانین بنگرید که ادامه نثرپر شاخ و برگ جمالزاده در یکی بود یکی نبود هم هست از شیرینی این نثر و قدرتش لذت می‌بریم و من واقعا این نثر را دوست داشتم
اما از لحاظ درونمایه این اثر به شکل پررنگی در نقد و تقابل با جهان فکری و داستانی هدایت در بوف کور نوشته شده و اشارات روشنی به این تقابل وجود دارد:
 "نقل از نوشته های هدایت علی خان که خود را «بوف کور» می خواند و در دارالمجانین به «مسیو» مشهور شده بود: «زندگی من، به نظرم، همان قدر غیر طبیعی و نامعلوم و باور نکردنی می آید که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم!"
و
 
 "چنانکه مکشوف خاطر عاطر شاهانه می باشد و بر خاطر انقیاد مظاهر شما نیز پوشیده نیست. در بین جماعت دیوانگان جنون بنیانی، که در آن بیمارستان به دست حمایت و مراقبت شما سپرده آمده اند، از همه پلیدتر نابکارتر جوانکی است هدایت علی نام که بجز اغوا دیگران ذکر و فکری ندارد و امید است که نام زشتش از صفحهی گیتی محو و نابود باد. با صورتی لوس و سیرتی منحوس خود را به «بوف کور» مشهور و بوف بی گناه را | سرافکنده ی ابد و ازل ساخته است."
و
 
 "در میان این جمع، خوش وقت واقعی باز همان «بوف کور» است که از قرار معلوم پیش از آن هم که دیوانه بشود، غم موجود و پریشانی معدوم نداشته است و به قول خودش از همان وقتی که دندان عقلش هنوز درنیامده بود، لاقیدی و بی فکری را با شراب قزوین در جام ریخته و لاجرعه به سر کشیده است و غم و غصه و نام و ننگ را زیر پاشنه ی کفش له کرده و یک تف هم رویش انداخته است"

به گمانم حرف جمالزاده این است که هدایت دریچه جهانی را گشوده است که ما را نهایتا در دارالمجانین محبوس می‌کند در حالی که زندگی واقعی آن بیرون در جریان است. همان طور که محمود شخصیت اول داستان به چاهی می‌افتد که هدایتعلی خان یا همان موسیو برایش کنده و وقتی به خودش می‌آید که دیگر دیر شده و راه خروج از دارالمجانین بر او بسته است.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.